رایحه ظهور

عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی...

دیر وقتیست  که اسیر توام از آن صبح جمعه ای که نه تو را می شناختم و نه ندبه را ، به دلم انداختی به تنهایی در مسجد محلمان برایت ندبه کنم و با تو مناجات. در حالی که از معانی آن چیزی نمی دانستم  و چه صفایی داشت آن روز تا ظهر و صبح جمعه ای دیگر که شب میهمان بارگاه ملکوتی امام(ره) بودم و صبح میهمان شهدا و چقدر گشتم تا یک قبر شهیدی  پیدا کردم با نام « مهدی» تا بر روی مزارش بر تو ندبه بخوانم یا صبح جمعه ای که در کوی علوم پزشکی دانشگاه تهران در هنگام دعا نعره های شتر فتنه را می شنیدم در 18 تیرماه 87

 

» افزودن نظر جدید

 

دیر وقتیست  که اسیر توام از آن صبح جمعه ای که نه تو را می شناختم و نه ندبه را ، به دلم انداختی به تنهایی در مسجد محلمان برایت ندبه کنم و با تو مناجات. در حالی که از معانی آن چیزی نمی دانستم  و چه صفایی داشت آن روز تا ظهر و صبح جمعه ای دیگر که شب میهمان بارگاه ملکوتی امام(ره) بودم و صبح میهمان شهدا و چقدر گشتم تا یک قبر شهیدی  پیدا کردم با نام « مهدی» تا بر روی مزارش بر تو ندبه بخوانم یا صبح جمعه ای که در کوی علوم پزشکی دانشگاه تهران در هنگام دعا نعره های شتر فتنه را می شنیدم در 18 تیرماه 87 ( که البته از لطف هر دوطرف هم بی نصیب نبودیم ، خودی های حزب اللهی داغ در میدان کوی به ما چشم غره می رفتند و تهدید! که پس شما در اینجا چه غلطی می کنید که این دانشجوهای بی دین!!! ... یکی نبود به آنها بگوید که اصلاً شما  اینجا چه می کنید!!!! و از فتنه گرها هم به نوعی که شما با این ریش و پشم اصلاً غلط می کنی که دانشجو باشی ، دست در یقه و کشان کشان ما رو به مرکز فتنه .... و اونجا با غیض و غضب که یالله کارتت رو نشون بده و با دیدن کارت دانشجویی ....)

آری مولای مهربان من! سحرهای زیادی با تو بوده ام در مجلس یادت که همه لطف تو بوده که مرا تحمل کردی و دورم نیانداختی ! امام افسوس هنوز که هنوز است تو را نشناخته ام که اگر می شناختمت اینگونه در غفلت گذران عمر نمی کردم ، اگر می شناختمت اینگونه جفا پیشه نمی کردم و می دانم که اینها همه از ناپاکی دل ودرون است ، ای کاش پاک بودم تا همیشه با تو بودم ، ای کاش پاک بودم تا با درک مصائب و غربتت آرام و قرار از کف می دادم .

شنیده ام که قرنها پیش جدت مظلومت امام صادق(ع) مانند مادر فرزند از دست داده در فراق تو نوحه سرایی می کرد تا به ما درس چگونه منتظر بودن را بیاموزد.

مولای من! بر تو گریه خواهم کرد ، زمانی که غریب و تنها و خسته از کوی و برزن ما می گذری و همدمی نمی یابی ،  حتی کسی که جرعه ای آب به دستان مبارکت دهد.

بر تو گریه خواهم کرد زمانی که با دیدن اعمال ناپسند ما دل محزونت می شکند و اشک گرمت بر دامن سرازیر می گردد و گل استغفار بر لبهای مبارکت می نشیند.

مولای من بر تو گریه خواهم کرد زمانی که بی صبرانه در انتظار ظهوری و ما غافلانه غرق در اوهام و خیالات و مرداب خویش، و با اعمالمان آمدنت را به تاخیر می اندازیم.

مولای من! بر تو گریه خواهم کرد زمانی که در دل صحرا برای هزار دردت اشک می ریزی و زمین برای همدردی ، از هر مروارید اشکت گل سرخی به تو تقدیم می دارد.

مولای من! بر تو گریه خواهم کرد زمانی که در عزای جدت حسین(ع) صبح و شام گریه می کنی تا اشکت رنگ خون بگیرد!

مولای من! بر غربتت فریاد خواهم زد زمانی که با هیزم اعمال ما در آتش غیبت فریاد می کشی!

مولای من! بر مظلومی ات ضجه خواهم زد زمانی که ضجه هایت دل آسمانیان را به لرزه درمی آورد!

آقای من بر بیچارگی و شرمندگی خودمان فریاد خواهم کشید زمانی که ملائک دسته دسته برای آرام کردن مادر مجروحت که برای غربت تو مجلس ماتم گرفته است می آیند و او همچنان ...

نازنین من! از خجالت آب خواهم شد زمانی که غریبانه بر در خانه های ما می آیی و کسی نیست در بر رویت بگشاید و اگر دری گشوده شود تیغ آخته شیاطین انتظار تو را می کشد!

مولای من! من در انتظار مجلس ندبه ات هستم تا بغض یک هفته مانده در گلویم را فریاد کنم!

مولای من! امشب رو  بسوی کدامین  صحرا  آورم ؟! کدام  گوشه خلوت  را بیابم  برای خلوت با تو ؟!

سر به بیابانها کشم یا در گوشه ای عقده هایم را مرور کنم یا امشب در خیمه مولایم حسین(ع) در هیئت ، آری آنجا  که شیطان نفس را بدان راهی نیست، همنوا با منتظرانت درس انتظار را مرور کنم باشد تا شبی نمره دلخواهت را بگیرم تا قبولم کنی ، قبولم کنی در نیمه شبی  بر سر سفره ضیافت در خیمه ای ، ضیافتی از نور ، ضیافت زیارت جمال خدا ، آه که چه صفا و لذتی دارد ، بعید می دانم در آن لحظه عرق شرم بر جبینم نشیند ، آنچنان که مبهوت تو خواهم بود ، مبهوت زیبایی و حسن و دلرباییت، مبهوت حجب و حیایت ، آه چه لحظه باشکوهی خواهد بود آن لحظه ، آیا نصیبم می شود ، عمریست که آواره توام مولا!

مولای من آیا قبولم می کنی؟ ، آیا مرا می پذیری؟ ، از اجداد غریبت نشانه ها دارم در سر و سینه ، و آرزوها دارم از داشتن این نشانه ها در لحظه پر کشیدن...

مولای من آیا باور کنم که مرا نمی پذیری ؟ نه هرگز باور نخواهم کرد که اگر نمی خواستی هرگز با خود آشنایم نمی کردی!

آه! چه صفایی دارد اگر قبولم کنی و در روز ظهور مرا ملازم خویش گردانی تا چون پروانه ای بر دور شمع وجودت گردم و اگر غبار ملالی بر دامن کبریائیت نشیند با پرو بال آن را برگیرم ، خود این آرزو در دلم انداخته ای آیا باور کنم که اجابتش نمی کنی؟!

مولای من! آیا نگاهم نمی کنی؟! عمریست چشم انتظار نگاه توام!

مولای من! وعده ما در سحر آدینه ای دیگر! اگر امشب مرا به خیمه ات راه ندادی!

...........................................

عزیزان با سلام و تحیات بر شما منتظران یوسف زهرا(عج)

می دانم که نیازی به توصیه نیست ولی من باب فذکر ان الذکری تنفع المومنین و من باب چاپلوسی پیش آقا می خواستم عرض کنم که دعای ندبه که فراموشتان نمی شود ، دیگران را تا می توانید به این مجلس باشکوه و روحانی دعوت و ترغیب کنید البته به دعای ندبه جماعت نه فرادی! و آن هم از پشت تلویزیون! ( جبهه خط مقدمش خوش است نه پشت تلویزیونش!!) که مولایمان بر این مجلس بسیار نظر دارد .

دو تا خاطره دارم که این موقع شب هدیه می دهم خدمت عزیزتان ! یکی تلخ و یکی شیرین ( البته ما آن تلخ را هم شیرینش کردیم ! ) اول تلخ را بگویم یا شیرین را ، باشد آقا ما مطیعیم! اول تلخش را می گویم که در آخر شیرین کام شوید!

آقایی( یا خانمی!) که شما باشید خلاصه ما با این همه نخالگی توفیق داریم ۱۰ سالی است که در محلمان دعای ندبه برگزار می کنیم اما نگوئید  از دست این خادمان و هیئت امنای مسجد و دست بر دلمان نگزارید که دستتان خونی می شود!

آقا نمی دانم در مسجد اگر دعا آن هم دعای ندبه نخوانند پس کجا بایند این جوانهای بیچاره در به در دعا بخوانند !  خلاصه این هیئت امنای مسجدمان هر روز یک بهانه و هر روز یه بازی که آقا نمی خواهد بخوانید و بروید یک جای دیگر و ...  به هزاران دلیل هزارمن یه مثقال ، ما اول با خواهش و تمنا و کوتاه آمدن و نوکریم چاکریم اما نرود میخ  آهنی در سنگ ! تا آخر  دیدیم که نه درست شدنی نیست و باید یه چشمه بیاییم ، گفتیم آقا ما مگر مردیم که مجلس دعای اربابمان تعطیل شود ، والله اگر لازم باشد در وسط برف در جلوی مسجد آن را می خوانیم و یک جلسه هم خواندیم!

دیدند  آقا با بچه بسیجی که صدام افلقی نتوانست روبرو شود که نمی شود درافتاد و درست شد.

البته الان هم هر بار می بینمشان همان نوکریم و چاکریم و هزار قربون صدقه ولی ....

خاطره شیرین :

یکی از عزیزان ما سرهنگ پاسداریست که مسئول دعای ندبه است در مجتمع فرهنگی نور قم ایشان سال ۸۱ نقل می کرد که شبی در عالم رویا دیدم که مردم همه دسته دسته در خیابان با شتاب به سمتی می روند و می گویند می رویم تا برای سربازی آقا ثبت نام کنیم ، سریع خود را جمع و جور کردم که زودتر برسم همانطوری که می رفتم صدایی از آسمان آمد که آنها که ندبه می خواندند برای ثبت نام در اولویت قرار دارند و خود را در جلوی میز ثبت نام دیدم ، دفتری گشوده بودند ؛ به دفتر نگاه کردم دیدم اسم تمامی بچه های دعای ندبه مان هست و مانند دوران دبستان که حضور و غیاب می کرد ، ح و غ زده اند و روی بعضی از اسامی که غیبتشان زیاد بوده است خط کشیده و حذف کرده اند....

آری برادران و خواهران ! قضیه این است ، حالا هی کوتاهی کنیم و .... خدا کارش حساب و کتاب دارد عزیزم ، با کسی رودربایستی ندارد ، پسرخاله و عمه و اینها هم سرش نمی شود ، باید زحمت بکشیم باید خون دل بخوریم تا انشاالله ظهور آقایمان را نزدیکتر کنیم و باشد که در روز ظهورش جزو نزدیکان و خادمان آقا قرار بگیریم

از همه عزیزان خصوصاً در دعای ندبه به جماعت! التماس دعا دارم

تاریخ صحیح ارسال ۱۴/۸/۸۸

 

آخرین ویرایش در

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آخرین اخبار


کلیه حقوق مادی و معنوی وب سایت متعلق به گروه فرهنگی مبشران ظهور می باشد