اين روزها كه مصر دوران پرتنش و ملتهبي را سپري مي كند و ارتش كودتاگر آمريكايي آن دولت قانوني و برخواسته از راي مردم اين كشور را سرنگون كرده است ، مرور خاطرات و حواشي سفر دكتر احمدي نژاد بعنوان سفر عالي ترين مقام جمهوري اسلامي ايران به مصر مي تواند برخي از زواياي پنهان تحولات اين كشور را برملا سازد.
موضع گيري هاي جاهلانه و مغرضانه مقامات الازهر در هنگام حضور احمدي نژاد در مصر كه با واكنش تند احمدي نژاد نيز همراه بود و اينك همراهي اين نهاد عالي ديني و مقامات آن با كودتاگران نظامي ، بيانگر حقايق مهمي مي باشد. البته در اين ميان تفكرات آرماني مسلمانان مصر و ابراز محبت شان به نماينده جمهوري اسلامي ايران را نيز بايد در نظر گرفت.
قول رئیس جمهور به یک سلفی!
نماز که تمام می شود، احمدی نژاد به سمت در خروجی حرکت می کند؛ ناگهان یک نمازگزار مصری به زور جمعیت را می شکافد و خود را به رئیس جمهور نزدیک می کند. تیپش به سلفی ها می خورد؛ ریش بلند و کوفیه به سر. راستش همه فکر می کنند که شاید مشکلی باشد. محافظان تلاش می کنند از ورود وی ممانعت کنند اما سمبه طرف پر زور است و خود را بالاخره به دکتر می رساند و دست وی را می گیرد و همزمان دست محافظان مصری مسلح به سمت کلتها می رود.
ناگهان با صدای بلند و به عربی می گوید «احمدی نجاد! دیدار بعدی ما در قدس» و احمدی نژاد هم پاسخ می دهد «انشاءلله» و از محوطه خارج می شود. بیرون، جمعیت و رهگذارن با موبایل ایستادهاند. صدای بوق که از ماشین های اطراف می آید و دکتر به سبک سفرهای استانی روی رکاب ماشین می رود و دستی تکان می دهد و می رود.
پشت پرده تحرکات ضدایرانی در مصر همزمان با سفر احمدینژاد
خبرگزاری فارس: همزمان با ورود رئیسجمهور کشورمان به مصر، سلفیهای مورد حمایت عربستان موجی از تحرکات ضدایرانی را آغاز کردهاند تا این سفر تاریخی را تحتالشعاع قرار دهند.
به گزارش مانیتورینگ خبرگزاری فارس، همزمان با سفر رئیس جمهور کشورمان به مصر شبکه تلویزیونی العربیه جوسازی رسانهای را علیه این سفر آغاز کرده است.
این شبکه در گزارشی با انتقاد از دولت محمد مرسی رئیس جمهور مصر ورود احمدی نژاد به قاهره و سفرهای وزیر امور خارجه کشورمان به این شهر را نتیجه به قدرت رسیدن اسلامگرایان دانست.
این شبکه که وابسته به شاهزادگان عربستانی است، مدعی شده که سفر احمدی نژاد در ادامه سفر افراد چون سردار قاسم سلیمانی است و افزود: ایران از زمان به قدرت رسیدن اسلامگرایان در مصر برای بهبود روابط با قاهره ابراز علاقه کرده و امروز فرصت برای عملی شدن این علاقه ایجاد شده است.
العربیه گسترش همکاریهای دو طرف را شکل دهنده معادله جدید در منطقه دانسته است.
این شبکه در ادامه به گفتوگو با «عمرو آدم» عضو کمیته سیاست خارجی حزب النور اصلی ترین تشکل سلفیها در مصر پرداخت.
این عضو حزب النور مدعی شد که سفر احمدی نژاد نگران کننده است و برخلاف منافع عالی مصر و اهل سنت است.
این فرد با تاکید بر مسئله شیعه و سنی تاکید کرد که باید قاهره از موضع یک کشور سنی در مقابل ایران قرار بگیرد و امنیت کشورهای خلیج فارس باید در اولویت مطرح شود.
سلفیها در روزهای اخیر در مناطق مختلف قاهره علیه سفر رئیس جمهور کشورمان تظاهرات و تجمع برگزار کردهاند.
این اظهارات در شرایطی مطرح میشود که سعودیها به شدت از همکاری بین تهران و قاهره نگران هستند و این همکاری را به ضرر خود میدانند.
سعودیها از تضعیف موقعیت منطقه ای خود و برهم خوردن موازنه قوا در منطقه با تشکیل محور ایران، مصر و عراق واهمه دارند و همه تلاش خود را به کار گرفتهاند تا مناسبات قاهره و تهران از سرگرفته نشود و باید دید که دولتمردان مصری به خواسته های مردمی این کشور برای برقراری روابط دو کشور پاسخ مثبت خواهند داد یا اینکه همچنان تحت تاثیر و القائات بیگانهگان قرار میگیرند.
شیخ الازهر در این کنفرانس شرکت نکرد و مشاورش را برای برگزاری نشست خبری مشترک با رئیس جمهور ایران فرستاد.در بخشی از کنفرانس احمدی نژاد از بیانیه شیخ الازهر اظهار نارضایتی و تهدید کرد کنفرانس مطبوعاتی را ترک خواهد کرد و به فارسی گفت: من رفتم.
برنامه های اولین روز سفر احمدی نژاد به قاهره با حاشیه های زیادی روبه رو بود.
به گزارش
عصر ایران، احمدی نژاد دیروز سه شنبه، هنگام ورود به فرودگاه قاهره با استقبال محمد مرسی روبه رو شد. احمدی نژاد در هنگام استقبال رسمی در فرودگاه بارها دست خود را به علامت پیروزی (V) بالا برد یا به تکان داد دست خود برای حاضران اقدام می کرد.
احمدی نژاد همچنین دیروز سه شنبه به محل نهاد دینی الازهر رفت و با شیخ الازهر دیدار کرد.
استقبال رسمی مرسی از احمدی نژاد در فرودگاه قاهره
الازهر مصر در بیانیه ای در باره این ملاقات اعلام کرد: شیخ احمد الطیب شیخ الازهر، مخالفت این نهاد را با گسترش تشیع در کشورهای اسلامی سنی مذهب اعلام کرد.
احمدی نژاد پس از دیدار و گفت و گو با شیخ الازهر، در کنفرانس مطبوعاتی با حضور مشاور ارشد شیخ الازهر با خبرنگاران صحبت کرد. نکته قابل تأمل آن که در این کنفرانس مطبوعاتی ، شیخ الازهر حاضر نشد و مشاور خود را برای کنفرانس مشترک با احمدی نژاد فرستاد.
در این کنفرانس مطبوعاتی مشترک، احمدی نژاد گفت که امیدوار است سفرش به مصر، آغازی برای دوره جدید میان دو کشور باشد. با این حال شیخ حسن الشافعی از مشاوران ارشد شیخ الازهر و رئیس مجمع زبان عربی گفت که ملاقات احمدی نژاد و شیخ الازهر به جلسه بحث و جدل درباره اختلافات مذهبی تبدیل شد.
وی افزود: شیخ احمد الطیب (شیخ الازهر) معتقد بود که با وجود این اختلافات، این نشست مشترک در خدمت اهداف آن نیست.
شیخ الازهر همچنین از احمدی نژاد خواست برای توقف خون ریزی در سوریه تلاش کند در امور داخلی کشورهای جنوب خلیج فارس دخالت نکند و به بحرین به عنوان یک کشور برادر و عربی احترام بگذارد.
سخنگوی الازهر همچنین گفت که در این دیدار دو طرف راه های برقراری وحدت را بررسی کردند اما توهین برخی به پیامبر اسلام و همسران ایشان، روابط میان دو کشور را مشوش می کند.
دیدار احمدی نژاد با شیخ الازهر
شیخ الازهر همچنین از رئیس جمهور ایران خواست مراجع دینی شیعه با صدور فتواهایی ، توهین به حضرت عایشه همسر پیامبر اسلام ، ابوبکر، عمر ، عثمان و بخاری را حرام و جرم اعلام کنند تا بتوان مسیر تفاهم میان دو طرف را نزدیک تر کرد.
در بخشی از کنفرانس مطبوعاتی نیز احمدی نژاد از بیانیه شیخ الازهر که توسط مشاور این نهاد قرائت شد اظهار نارضایتی کرد و تهدید کرد که کنفرانس مطبوعاتی را ترک خواهد کرد. او در حالی که شیخ الشافعی در حال قرائت بیانیه بود به فارسی گفت: من رفتم.
موسوی رئیس سازمان حج و زیارت و مجتبی امانی حافظ منافع ایران در قاهره هم بارها در کنفرانس مطبوعاتی، سخنان مشاور الازهر را قطع کردند. موسوی در واکنش به اظهارات شافعی گفت این چیزی نبود که درباره آن توافق کردیم.
احمدی نژاد پس از قرائت بیانیه الازهر برخلاف وعده قبلی، بدون پاسخ دادن به سؤالات خبرنگاران، الازهر را ترک کرد. سخنگوی الازهر گفت که شیخ الازهر رئیس جمهور ایران را نه به عنوان رئیس یک کشور نزدیک بلکه به عنوان یک دوست مورد استقبال قرار داد.
کنفرانس مطبوعاتی مشاور شیخ الازهر با رئیس جمهور ایران
این اولین ملاقات یک رئیس جمهور ایران با شیخ الازهر است. الازهر یکی از بزرگترین و مهمترین نهادهای دینی اهل تسنن جهان است. این دیدار به درخواست احمدی نژاد برگزار شد.
روزنامه مصری الیوم السابع هم در این باره نوشت: کنفرانس مطبوعاتی احمدی نژاد و مشاور ارشد شیخ الازهر شاهد تنش بسیاری بود؛ هنگامی که مشاور شیخ الازهر بر مخالفت مصری ها با توهین به صحابه پیامبر و شیعه کردن اهل تسنن در مصر صحبت می کرد همراهان احمدی نژاد بارها سخنان مشاور شیخ الازهر را قطع کردند و از او خواستند درباره وحدت اسلامی سخن بگوید.
یک منبع آگاه در الازهر هم درباره این کنفرانس مطبوعاتی گفته است که مشاور شیخ الازهر در کنفرانس مطبوعاتی اش با شفافیت و بدون تعارف هر آنچه را که در نشست دوجانبه گذشت بیان کرد.
احمدی نژاد هم در کنفرانس مطبوعاتی گفت که خدا را برای ملاقات با شیخ الازهر شاکر است و این دیدار، به مسائل مشترک پرداختند و از علمای الازهر و علمای اسلامی مصر دعوت کرد به ایران سفر کنند.
حضور احمدی نژاد در منطقه مسجد الحسین
مشاور شیخ الازهر هم ضمن تاکید بر مخالفت مصری ها با هر اقدامی علیه ایران و ملت این کشور گفت: طرف شیعه باید به صحابه احترام بگذارد و برای افرادی که برای شیعه کردن اهل تسنن فعالیت می کنند، به سفارت ایران رفت و آمد می کنند و به صحابه پیامبر اسلام و همسران ایشان تعرض می کنند اظهار تاسف می کنیم.
شماری از اعضای احزاب سلفی نیز در اعتراض به سفر احمدی نژاد به قاهره در مقابل دفتر شیخ الازهر تجمع کرده بودند و شعار می دادند که 4 نفر از آنها توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند. جریان سلفی نیز گفته است که گروهی از وکلای دادگستری را برای دفاع از 4 نفر بازداشت شده در مقابل الازهر تشکیل داده است.
قبل از این علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه ایران نیز با شیخ الازهر دیدار کرده بود که او نیز چنین ادعاهایی مطرح کرده بود.
زیارت مساجد الحسین و حضرت زینب
احمدی نژاد پس از ملاقات با شیخ الازهر روانه مسجد سیده زینب و امام حسین شد و با شماری از مردم در این مساجد دیدار و گفتگو کرد. احمدی نژاد برای مردم حاضر در نزدیکی این دو مسجد و در حال عبور، علامت پیروزی را نشان داد و آنها نیز با کف و سوت زدن از او استقبال کردند.
مسجد سیده زینب براساس برخی از روایت های اسلامی ، محل دفن حضرت زینب خواهر امام حسین امام سوم شیعیان است. مسجد امام حسین نیز براساس برخی از روایت ها ، محل دفن سر بریده این امام است.
احمدی نژاد همچنین قرار بود به بازدید از مسجد سیده نفیسه هم برود اما به دلیل کمبود وقت این برنامه را حذف و راهی اقامتگاه حافظ منافع ایران در قاهره شد تا علاوه بر حضور در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، در نشستی با حضور سردبیران برخی از روزنامه های مصر مشارکت کند.
مسجد الحسین قاهره
همزمان با حضور احمدی نژاد در مسجد الحسین ، محمد مهدی عاکف رهبر سابق اخوان المسلمین نیز در مسجد حضور داشت که با رئیس جمهور ایران دیدار و گفتگو کرد. شماری از رهبران گروه های شیعه مصر نیز در این مسجد حضور داشتند و با احمدی نژاد دیدار و گفتگو کردند.
روزنامه مصری الاهرام هم نوشت: احمدی نژاد پس از ورود به مسجد سیده زینب، به روبوسی، احوالپرسی و در آغوش گرفتن یک به یک کارکنان مسجد پرداخت . او همچنین به دیده بوسی با کودکانی پرداخت که به همراه والدین خود در مسجد بودند. او در کنار ضریح ، سوره فاتحه خواند و دقایقی گریه کرد.
دیدگاهها
www.dmv-mahdiyeh.ir/shownews.php?idnews=134057
من تاکنون از مهندس مشایی درباره علامه مجلسی نه مطلبی شنیده ام و نه سوالی پرسیده ام. اگر گفتم عقل محور اند نه نقل حور منظورم این نبود که ایشون اخباری نیست یا هست، منظورم این بود که ایشان به موضوع مهدویت و ظهور نگاه کاملا علمی دارد و بر اساس پیشگوئی ها و پیش بینی ها مسائل را تحلیل نمی کند
با توجه به اینکه در تاریخ معاصر ما ، برای مخالفین علامه مجلسی از عنوان «ضد روحانیت» استفاده می شود، نظر آقای مشایی در مورد علامه مجلسی چیست؟
چون «علامه مجلسی» موضوع مهمی بوده دوست دارم نظر آقای مشای را درباره وی بدانم.
اصلا نگاه مهندس مشایی به تحولات ظهور با نگاه خیلی از دوستان متفاوت است مهندس کاملا نگاه عقل محور دارد نه نقل محور. از دیدگاه مهندس تحولات جهان با سرعت نور به سمت ظهور پیش می رود کاری هم به بحث سفیانی و خراسانی و ...هم ندارد. از نظر او حرکت کلی جهان با شتاب به سمت حاکمیت انسان کامل است جنب و جوش های منطقه ای و جهانی را هم در این راستا تحلیل می کند
اما من خودم وقایع را مثل دوستان رایحه ظهور تحلیل می کنم چون این روش را دوست دارم. از نظر من اگر مشایی تایید می شد ـ قطعا رنیس جمهور می شد ـ روند تحولات ظهور به سمت دیگری پیش می رفت و شاید از شدت پیشامدهای منفی جلوگیری میشد ولی با این روند شدت تحولات خونین ادامه یابد. چون مهندس مشایی اگر رئیس جمهور می شد با یک نگاه ویژه با تحولات جهانی برخورد می کرد هم افکار مردم منطقه را به یک افق بالاتر هدایت می کرد.
بنرم هنوز برای قضاوت خیلی زود است باید منتظر باشیم تا چندماه آینده ببینیم تحولات سوریه و مصر و عراق به کدام سمت می رود. ولی هر چه که باشد مهندس و دکتر بشدت معتقدند که روند ظهور شتاب فزاینده ای گرفته و در یکی دو سال سال آینده بر این شتاب افزوده خواهد شد.
حوادث ایران را جدا از حوادث منطقه ارزیابی و تحلیل نکنید. منتظر باشید رادیکال های ایران که در دوره اصلاحات برای نظام چالش های امنیتی درست کردند برای روحامی مشکل افرینی بکنند تقریبا حرکتی مثل جنبش تمرد که برای عبور از مرسی شکل گرفت برای عبور از روحانی شکل بگیرد. تحلیل من این است که روحانی سفت و سخت پای آرمان های نظام خواهد ایستاد و اجازه ساختارشکنی به رادیکال های دوم خراد نخواهد داد ـ حداقل تا زمانی که هاشمی زنده است چنین خواهد بود ـ اگر به هر دلیلی هاشمی حمایتش را بردارد روحانی دچار مشکل های عدیده ای خواهد شد و این رادیکال ها از روحانی عبور خواهد کرد.
باید در این یکسال اتی منتظر باشیم ولی حدس من این است که این رادیکال ها دولت روحانی را ساقط خواهند کرد البته بدست تکفیری های جبهه حق!!!!
به این سوال شما دوجور می شود پاسخ داد:
اگر میخواهید قلبتان در مورد مشایی ارام بگیرد راهش این است که به احمدی نژاد اعتماد کنید اگر به احمدی نژاد اعتماد دارید به اعتماد او اعتماد کنید چون او بیشتر از ما مشایی را شناخته است و راه دیگر این است که مشایی را از نزدیک ببینید و با او حرف بزنید
اگر می خواهید عقل تان قانع بشود حرف های او را بشنوید و درباره این حرفها با بزرگان دین سخن بگویید. اشتباه نکنید بزرگان دین سخنان مشایی را نشنیدند و اجاز ندادند که ما حرفهای مشایی را به گوششان برسانیم تحت تاثیر رسانه ها قرار گرفتند. حتی گفتیم اجازه بدهید ما فقط یک ساعت حرف بزنیم بازهم اجازه ندادند ولی وقتی این حرفها را بدون اینکه اسم مشایی باشد به انها زدیم می گفتند این حرفها حرفهای خوبی است ولی وقتی بلافاصله می گفتیم حرفهایی مشایی است سریع موضع می گرفتند
این یعنی اینکه حوزه های علمیه ما هنوز ازاداندیش به معنای واقعی نیستند همه دربند رسانه ها هستیم. بنده اعتراف می کنم سالها قبل جزو همین افراد بودم ولی به مدد الهی از وقتی با مشایی اشنا شدم از این بند رها شدم
من سخنان مشایی را با چند نفر از بزرگان ازاداندیش دینی مطرح کردم همگی انها را حرفهای درستی خواندند بنده نزدیک دوسال بر روی سخنان مشایی تحقیق کردم ساعتها با خودشان نشستم حرف زدم اشکال وارد کردم تا اینکه به این نتجیه رسیدم
در اینده بیشتر درباره او سخن خواهم گفت اگر زنده باشم انشالله
ما به یک شخص ناشناس و تازه وارد به نام محمود احمدینژاد اعتماد کردیم و به خودمان اجازه دادیم که دلبسته او شویم، چون دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور او را بررسی و تایید کرده بودند؛ چون او مورد تایید ولیّ ما بود.
ما به مراجع تقلید اعتماد می کنیم چون جمعی از عالمان و دین شناسان ، بر علم و تقوای آنها شهادت میدهند.
ما چطور به یک شخص ناشناس و تازه وارد اعتماد کنیم؟ با کدام حجّت؟؟؟
اگر صرفا حرفهای او را مبنا قرار دهیم، باید به پروفسور عبدالکریم سروش هم اعتماد کنیم؛ چرا که حرفهایی قشنگ تر و عقل پسندتر (منطبق تر با منطق علوم انسانی) دارد!
-----------------------------------------
در عصری هستیم که اعتماد به افراد ناشناس خطرات فوق العاده دارد؛ چه در مسائل شخصی و اموراقتصادی، چه در زمینه سیاسی ، و از همه مهمتر در زمینه اعتقادی!
آقای ناصری! ما چگونه به مشایی اعتماد کنیم؟؟؟
ما به یک شخص ناشناس و تازه وارد به نام محمود احمدینژاد اعتماد کردیم و ه خودمان اجازه دادیم که دلبسته او شویم، چون دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور او را بررسی و تایید کرده بودند؛ چون او مورد تایید ولّی ما بود.
ما به مراجع تقلید اعتماد می کنیم چون جمعی از عالمان و دین شناسان ، بر علم و تقوای آنها شهادت میدهند.
ما چطور به یک شخص ناشناس و تازه وارد اعتماد کنیم؟ با کدام حجّت؟؟؟
اگر صرفا حرفهای او را مبنا قرار دهیم، باید به پروفسور عبدالکریم سروش هم اعتماد کنیم؛ چرا که حرفهایی قشنگ تر و عقل پسندتر (منطبق تر با منطق علوم انسانی) دارد!
خیلی ممنون از لطفتون
این شد یه بحث زیبا نه توهین ونه تخریب
يک سرهنگ سپاه آمد و گفت: خيلي دلم ميخواست شما را از نزديک ببينم. ايشان گفت: من بازنشسته شدهام؛ همين اواخر از هفتصد سرهنگ سپاه از سراسر کشور [که من هم جزء آنها بودم] دعوت شد تا در قم در جلسه اي به نام بصيرت شرکت کنند. سخنران هم شخصي به نام آقاي طائب (نه آن طائب) بود. اين سخنران يک ساعت و نيم عليه شما حرف زد؛ يعني کل سخنراني بصيرت درباره شما بود. وقتي سخنراني تمام شد و آقاي طائب (سخنران) داشت ميرفت، گفتم: حاج آقا سؤال دارم؛ شما يک ساعت و نيم درباره يک نفر حرف زدي؛ انتظار داري ما هم از سراسر کشور بگوييم همه اين حرفها درست است؛ با استناد به کدام سند [بايد آنها را درست بدانيم]؟ فضاي کشور تغيير کرده است؛ بايد پاورپوينت، عکس، پوستر، سند يا فتوکپي براي ارائه موجود باشد. [در آن صورت است که] ما تازه منطق را ميفهميم. [آقاي طائب] در پاسخ خطاب به جمع گفت: به مدت شش، هفت سال، تمام دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي نظام، اين آقا را تحت بررسي و دقت دارند؛ هيچ سندي کشف نکردهاند و اکنون اين آقا از ما سند ميخواهد.
مشایی: حتی اگر به ولی فقیه ناسزا گفتند خود را به نشنیدن بزنید
ما ميگوييم ولي فقيه انساني است که بيشترين محبت را نسبت به جامعه دارد. عشقش انسانها هستند؛ بوي پيغمبر ميدهد. آن وقت آن آقا در نمازجمعه ميگويند: ولي فقيه کسي است که ميتواند زن شما را طلاق دهد! شانس آورديم نگفت: براي خودش مي تواند عقد کند. چه ميگويد؟ چه ميخواهد بگويد؟ يعني قدرت ولي فقيه از استالين بالاتر است؟! حتی استالين هم اين قدرت طلاق زن یک فرد را نداشت. ميگويد دايره قدرت ولي فقيه را محدود نکنيد؛ چون اين کار را هم ميتواند بکند. البته دنيا و جامعه با اين [حرف ها] اداره نميشود. زيرا اين مسئله باعث ترس همه ميشود . آقاي احمدينژاد هم هفته پيش به همين گفته پاسخ داد و گفت: ما يک زن بيشتر نداريم، همين را از ما نگيريد. ممکن است شما چند زن داشته باشيد که اگر يکي را هم از دست بدهيد، مشکلي نداريد.
ما ولايت فقيه را ميتوانيم به جامعه عرضه کنيم. در همين جامعه ايران، آن را به رأي ميگذاريم. ظرفيتهاي فراواني در رهبري امروز ايران وجود دارد. ولي اين ظرفيتها شکوفا نشده است. حلقهاي است که گفتهاند: ما معلوم ميکنيم چه کسي ولايت فقيه را قبول دارد و چه کسي قبول ندارد. يک داستان، ولي فقيه است و داستان ديگر اين است که چه کسي قبول ميکند و چه کسي قبول نميکند [آنها گفته اند:] ما تعيين ميکنيم، ما ميگوييم.
چند سال پيش در تلويزيون، ميزگردي پخش شد. در آن برنامه، تحليلي از نظام جمهوري اسلامي ارائه داديم. از اين تحليل، مجري هم استقبال کرد و گفت: بديع بود. وقتي بيرون آمديم، مسئول برنامه گفت: چندين بار تماس گرفتند که چرا اجازه داديد [مشایی] از ولايت فقيه دفاع کند؟ دکان يعني همين. [در واقع آنها با خود مي گفتند:] احمدينژاد که همه جا را گرفته است؛ اگر اينجا هم بيايد، ديگر دکاني براي ما باقي نميماند. بايد مدلها را عوض کنيم. مردم اصل اند.
اگر در جامعه، براساس ولي فقيه، خط و وصفي درست شود، در واقع ما به قلب دين و خدا [ضربه] زده ايم. بر سر وليفقيه نبايد دستهبندي باشد؛ حتي اگر يک نفر هم ناسزا گفت، بايد بگوييم چنين چيزي نبوده است. ممکن است يک نفر مشکل پيدا کند و ناسزا بگويد؛ به علي(ع) هم فحش ميدادند؛ وليفقيه که با علي(ع) قابل مقايسه نيست.
در سال 1388 شايع کردند که مشايي در ساختماني در خيابان ايرانشهر (دروغ را با جزئيات ميگويند. دروغ را يا بايد بزرگ بگويي يا با جزئيات) در جلسهاي گفته است که دوران ولي فقيه گذشته است. به او گفتند: اين خبر را از کجا آوردي؟ پاسخ داده که شنود شده ست. منظور او اين است که حرف را نزن؛ زيرا سند لازم نيست.
مي کردم. براي ايشان استدلال کردم. گفت: راست مي گويي؛ چه بايد کرد؟ گفتم: خيلي کارها مي توان انجام داد؛ ولي الان چون نمي دانيد چه کار کنيد، اين کارها را تأييد مي کنيد. مبناي اين کار گناه است؛ شما چون نمي دانيد، کاري مي کنيد که گناه است. شما در حالي که نمي دانيد افرادي که در خيابان ها هستند چه شخصيتي دارند، چند کلاس سواد دارند و چه روحيه اي دارند، سربازاني را [براي برخورد با آنها] مأمور مي کنيد؛ سربازاني که اصلاً صلاحيت اين کار را ندارند. افرادي هم که تحصيلکرده هستند اين کار را قبول
نمي کنند؛ چون خجالت مي کشند که با مردم برخوردهاي ناشايستي (مانند کشيدن يقه) داشته باشند. پس معلوم است نمي دانيد چه کار کنيد و از همين رو اين کار را مي کنيد. بعد آقا به خراسان شمالي مي روند؛ در آنجا دخترکاني مي آيند و نسبت به رهبری و نظام اسلامی عشق مي ورزند و اشک
مي ريزند. وقتي آقا مي گويند: اينها خوب اند و با ما هستند، همه مي گويند همان طور که مقام معظم رهبري فرمودند! در حالي که شما تا به حال مطلب ديگري مي گفتيد. الان مبنا روشن شد. البته تلويزيون اين قسمت را پخش نکرد؛ ولي قبل از پخش، سايتها دراينباره مطالبي گفته بودند. اين تناقض براي مردم قابل قبول نيست؛ چون ديروز يک مطلبي ميگفتيد و امروز مطلب ديگري.
نوش جانات باشه برادر
ما همین نزدیکی بودیم منتها فقط همش می خوندیم دیگه خسته شدم بقیه اش باشه برای روزهای بعد
به همين دليل در قانون اساسي مکانيزمي براي تعيين رهبر قرار دادند. منظور از رهبر ولي فقيه است. من به او گفتم عزيز من! حواست نيست، چگونه در ذهنت آيتالله العظمي سيد علي خامنهاي رهبر است، تو الان را نگاه ميکني. مي گويي: ما با ايشان ارتباط عاطفي داريم و اين، بالاتر از قانون است. منظور او همين بود که بالاتر از قانون است. من به ايشان گفتم: اشکال کار در اين است که اگر از مسير قانون حرکت نکنيم، ولي فقيه وجود ندارد. ولي فقيه را قانون اساسي تعيين ميکند. ولي فقيه کيست؟! امروز رهبرمعظم انقلاب است که خداوند ایشان را تا ظهور حضرت حجت(ع) سلامت بدارد. اما بيست سال ديگر يا پنجاه سال ديگر ولي فقيه کيست؟ منظور من اين است که وليفقيه از مجراي قانون احراز ميشود. راه ديگري وجود ندارد. مگر اينکه همه مجتهدان با هم توافق کنند. اما حالا اگر توافق نکردند چه؟! الان آقا سنشان نزديک به هشتاد سال است. بيست سال ديگر سخت ميشود.
رهبري کار کوچکي نيست. ولي فقيه بعدي کيست؟ اگر قانون را کنار بگذاريم، همه ميشوند ولي فقيه قابليت احراز ندارد. شما ميگوييد اين فرد خوب است و ديگري ميگويد آن فرد خوب است. اين رفتار براي تقليد خوب است؛ ولي براي حکومت نميشود هرکس فردي را پيشنهاد دهد؛ بلکه يک نفر بايد انتخاب شود. آن زمان که قم چند نفر را بعد از فوت آقاي گلپايگاني بزرگ به عنوان مرجع معرفي کرد، آقا در سخنراني فرمودند که مثل اين چند نفر که معرفي شدهاند، صد نفر در حوزه وجود دارد. افراد بسيار هستند؛ مدعي هم زياد است. همين الان هستند کساني که درباره مکه، عربستان و ارتباط با آذربايجان اعلاميه ميدهند. شما چرا اعلاميه ميدهيد؟ به شما ربطي ندارد! کار شما، فتوا دادن است و بقيه امور بر عهده ولي فقيه است.
تنها دولتي که پاي کار ولي فقيه ايستاد، دولت آقاي احمدينژاد است؛ چون گفت: ما چاکر همه هستيم؛ پول مي خواهيد. ميدهيم و… . در اين دولت، بودجه مساجد پنجاه برابر شده است؛ اما اينکه درباره حکومت نظر بدهيد نمی شود. ما از يک نفر تبعيت ميکنيم، خطر بزرگ اينجاست. او گفت: واقعاً ببخشيد. آدم منصفي بود. اين روش خطرناک است؛ [اگر ما در نامه بنويسيم.] چشم ما مخلصيم؛ مبناي کار ما شما هستيد، رابطه شرع و قانون اين گونه است؟ نظر چه کسي را عمل کنيم؟ اين يک امر قانوني است. ولي فقيه با قانون احراز ميشود .
يکي از اصحاب آقاي مصباح آمد و گفت: من آقاي احمدي نژاد را قبول دارم؛ ولي چند انتقاد و سؤال دارم. ايشان ابهاماتي داشت. يکي از آنها اين بود که گفت آن موقع که آقا درباره شما به رئيس جمهور نامه نوشت که معاون اول نباشي چرا آقاي احمدي نژاد در پاسخ نوشت: «براساس اصل 75 قانون اساسي…» ؟ من در جواب ايشان گفتم: به نظر شما چه بايد مينوشت؟ بايد مينوشت رهبرا، مقتداي من، مولاي من، چاکرم، ارادت دارم، من پيرو شما هستم. امر بفرما چه ميخواهي تا من همان را انجام دهم. هرچه فرموديد، به روي چشم؟! اين دوست ما گفت: بله، بايد اين طوري مينوشت. من به ايشان گفتم: ببين، شما الان در امر حکومتي، يک مسئله عاطفي را دخالت ميدهي. مبناي اين نگاه شما اشکال بزرگي دارد و آن هم اين است که شما جريان را عاطفي ميکنيد. يک امر حکومتي نبايد عاطفي شود. در تعريف مرجعيت ميدانيم که شما در احکام دين، يا بايد مجتهد باشي يا مقلد و اگر مقلدي، بايد احکام را بر طبق نظر مجتهد خودت انجام دهي. اما در مورد مسائل اجتماعي چطور؟ اگر مجتهدي يک حکم اجتماعي صادر کرد چه بايد کرد؟
در حکم اجتماعي نميتوان نظريههاي مختلف و متفاوت داد؛ مثلاً ما ميخواهيم با کشوري رابطه برقرار کنيم، يکي ميگويد من موافقم و يکي ميگويد رابطه را قطع کنيد. حکومت را که با چهار، پنج نظريه نميتوان اداره کرد. بايد مشورت کرد؛ اما در عمل فقط يک نظر را بايد ارائه داد. اين مبناي فتوا و حکم است که به مجتهدان و مراجع مربوط مي شود.
امام(ره) فرمودند که قانون اساسي نوشته شود. در قانون اساسي گفته شد که از بين مجتهدان جامعالشرايط و از بين مراجع تقليد، کسي که مدير و مدبر و آشنا به مسائل است، ولي فقيه ميشود. زمان انقلاب، امام(ره) ولي فقيه شدند. بعد از امام تکليف چيست؟ بعد از امام چه کسي بايد ولي فقيه شود؟ در قانون نوشته شده بود. وقتي مطالعه کردند و گفتند بعد از شما در بين مراجع تقليد، ولي فقيه نداريم؛ همين را به امام گفتند. امام تشخيص داد که بايد اصلاح شود و اين کار انجام شد. چون نوشته بودند آقاي منتظري قائم مقام رهبري است؛ در حالي که ايشان مرجع تقليد نبود. پس طبق قانون اساسي نميتوانست ولي فقيه بشود. اول، مشکل منتظري بود؛ زيرا چطور ميتواند رهبر شود. گفتند کاري ميکنيم که رهبر شود. سپس از امام نظر خواستند. ايشان گفتند: مرجع بودن لازم نيست؛ بلکه مجتهد بودن کفايت ميکند. اما مشخصات مجتهد چيست؟ آيا طبق مشخصات کافي است؟ گفتند: کافي نيست و مکانيزم هم ميخواهد؛ يعني مدير و مدبر باشد. با چنين شرايطي يکي در قم، يکي در مشهد، يکي هم در کاشان اعلام کردند که ما اين مشخصات را داريم و ما هستيم.
دست مريزاد
لذت بردم و استفاده كردم
عالي بود
شما تا حالا كجا بودي عزيز؟
صفا كردم
مشایی و ماجرای سازمان حج و زیارت؛ قم و مشهد از شؤون ولی فقیههست اما کوه و جنگل و دریا نه؟
تا هنگامي که ديدگاه فکري نداشته باشيم و انديشمندان اقتصادي کشورمان آن را قبول نداشته باشند و ديدگاه هاي ديگري را به دانشجويان بياموزند، موفق نميشويم. اصلاً اقتصاد اسلامي در دانشگاه مقبول نيست. ميگويند يعني چه که اسلام اقتصاد دارد؟! اقتصاد علم معيشت است؛ به دين چه ربطي دارد؟! اين سؤال از اينجا شکل ميگيرد که ما در بعضي اوقات مي گوييم دين، همه چيز است و همه چيز به دين مربوط است و در جايي ديگر اين برداشت پيش ميآيد که دين يک موضوع خاص خودش است و معيشت و فضا و دريا و ... ربطي به دين ندارد يا مثلاً حقوق انساني ربطي به دين ندارد. در بعضي مواقع، حتي ديندارهاي ما هم همين اعتقاد را دارند.
زماني که من در ميراث فرهنگي بودم، دعوايي بين سازمان حج و زيارت و گردشگري پيش آمد. ما ميخواستيم همه را يکي کنيم. هدفمان اين بود که گردشگري مذهبي را در داخل و خارج توسعه دهيم و فضا را گسترده کنيم؛ مثل راهيان نور که ما گفتيم اسم راهيان نور را به «گردشگري دفاع مقدس» تبديل کنيم و آدمهايي را بياوريم که گرايشهاي مذهبي ندارند؛ اما سعي کنيم در گردشگري، آنها را با دفاع مقدس آشنا کنيم. [اين طرح اجرايي نشد؛ زيرا] با ما اختلاف پيدا کردند و اين اختلاف برسر قدرت بود؛ اما مهم نيست. آقاي ريشهري نماينده وقت ولي فقيه در حج و زيارت حرفي زد و به دليل همين حرف هاست که من نتيجه گرفتم و به شما هم ميگويم که برخی ولايت فقيه را تمام و کمال قبول ندارند. البته چنين افرادي ممکن است متوجه [اين موضوع] نباشند؛ اما اين حرفها همين نتيجه را در پي دارد. ما نميخواستيم سازمان حج و زيارت از بين برود؛ بلکه ميخواستيم از همه ظرفيتها استفاده کنيم. ايشان (آقاي ريشهري) به من گفت اين کار شدني نيست. گفتم: چرا؟ گفت (البته نوشت): « امور حج از شئون وليفقيه است. حال سؤال اينجاست که آيا گردشگري، امور تاريخي و ... از شئون ولي فقيه نيست؟ ميبينيد که در پشت حرف ايشان يک تفکر پوسيده سنتي تحريرنيافته موجود است. البته بعد هم ايشان و امثال ايشان عميقتر ميشوند و فکر ميکنند کربلا، نجف، مشهد و قم مربوط به دين است؛ اما دريا، جنگل، کوه، مربوط به دين نيست. اين نگاه، بزرگترين خطر حکومت ديني است؛ چون خودش قائل به تفکيک وسيع است و ميگويد بخش کوچک، دين باشد؛ اما بقيه دين نيست.
اين تفکر ميگويد اگر شخصي براي ديدن اماکن تاريخي برود، اين کار ربطي به دين ندارد يا اگر رفت و طبيعت و عالم طبيعت را ديد، اين ربطي به دين ندارد. مسلم است خودبهخود اينها هيچوقت باور نکردهاند که سياست همراه دين است.
در عالم، انسان محور است. اتفاقاً اين همان چيزي است که خدا هم بيان کرده است. در حقيقت خداوند ميخواهد همه موجودات عالم براي انسان باشد. انسان را حذف کني، عالم هيچ قيمتي نخواهد داشت. خليفةاللهي مخصوص انسان است. ما بايد پرچم آن را در عالم بلند کنيم. اين به معناي اومانيسم نيست. ما ميگوييم انسان، محور عالم است. ما فقط ميتوانيم به آنها بگوييم: آن انساني که شما تعريف ميکنيد، محور عالم نيست. انسان مادي، موجودي ضعيف و کوچک و دنبال مطامع زودگذر است. ما بالعکس، در دفاع از انسان، با اومانيسم برخورد ميکنيم. اومانيسم يک متهم است؛ زيرا تعريف ناقصي از انسان ارائه داده است و اين، کار شيطان بود که گفت انسان، موجود نيازمند کوچکي است که با اندکي از دنيا سير ميشود؛ در حالي که قرار بود موضوع دنيا را براي انسان حل کنيم؛ ولي شيطان، انسان را در چارچوب دنيا نگه داشت و برايش اقتصاد، فرهنگ و مباني درست کرد و با اين چارچوبي که براي انسان درست کرد، در حقيقت جلوي رشد او را گرفت و کارش را تمام کرد. تنها يک مکتب انساني در عالم داريم که آن هم اسلام است؛ اسلامي که شهيد مطهري ميگويد، يعني اسلام امام صادق(ع) نه هر اسلامي و انسان اين مکتب، انسان کامل است.
مشایی: باید همه مردم به صحنه بیایند تا مدل ولایت فقیه را در جهان توسعه بدهیم
کسي نميداند که نظر آقا اين نيست که من نیایم. معلوم است که مقام معظم رهبري سالها مشاهده کرده اند که در جامعه، جمعيت کثيري تأييد ميکنند که یکی از افراد مهم کشور [هاشمی] بايد بيايد و مشایی باید نیاید؛ يعني چه؟ من اصلاً نميخواستم اين را بگويم.
در مقياس ملي ما به دنبال اين هستيم که اکثريت قاطع مردم ايران در سايه نظام جمهوري اسلامي مدخليت داشته باشند؛ اراده آنها مؤثر باشد و نقشآفرين باشند. اصلاً حکومت اسلامي همين است. گاهي مبناي شرعي که پيش ميآيد، مي گوييم حقانيت؛ در صورتيکه حقانيت با حکومت فرق دارد. حق حکومت اصلا ربطي ندارد که يکنفر امام علي(ع) را تأييد کند يا نکند؛ اين حق حکومت است؛ اما خود حکومت جز مردم معنا ندارد؛ يعني شما اگر به يک لشکر بگوييد «حرف نزنيد»، نميشود. حکومت اسلامي يعني تک تک مردم؛ يعني شما بايد همه را به صحنه آورده باشيد و در عين حال مباني فکري هم درست باشد تا مردم براي حکومت، جانشان را هم فدا کنند. اگر اين اتفاق نيفتد، نميتوانيم اين مدل را توسعه دهيم.
به گمانم دلیل منع روسری، تعارض آن با سکولاریسم باشد؛ نه دلیلی اینکه اینجا بیان شده!
یعنی طبق اصول آنان (سکولاریسم) ، دین باید شخصی باشد و پیروان هیچ دینی حق ندارند نماد و پرچم دین خود را به اجتماع بیاورند؛ و روسری هم پرچم یک دین است.
____________________________________________
ما به دنبال اين بوديم تا با نگاه داخلي از حيث ملي و با توجه به نقش مردم در نظام اسلامي، که نظامي الهي است و به خدا ربط دارد و ارتباط آن با آسمان است، به اين مهم بپردازيم. جلوه يک نظام الهي در زمين، حضور حداکثري مردم در صحنه است. ما يک مبناي ولايت تکويني داريم و يک مبناي ولايت تشريعي. ولايت تشريعي در مورد معصوم(ع) الهي است؛ اصلاً مهم نيست که کسي آن را قبول دارد يا قبول ندارد؛ ولي حکومت اگر بخواهد تشکيل شود متضمن قبول مردم است. چون اگر مردم قبول نکنند، حکومت تشکيل نميشود. زماني که مردم حضرت علي(ع) را قبول کردند، ايشان حکومت تشکيل داد؛ اما وقتي شرايط اجتماعي فراهم نبود، ايشان رفت و در خانه نشست. در اين زمان از ولايت تکويني علي(ع) ذرهاي کاسته نشد. اين ولايت تکويني و تشريعي متعلق به علي(ع) است و جامعه از اين ولايت بيبهره است؛ مثل امام زمان(ع) که غيبتش براي اين است که امکان تشکيل حکومت وجود ندارد. ائمه حاکم نبودند. البته قرار نبوده است که فقط امام باشند و حاکم نباشند. امام مفهوم وسيعي دارد و اينکه از کلمه امام استفاده کرديم، به خاطر اين است که توانست بر ابعاد جامعه تأثير بگذارد.
ما در حکومت الهي شاخصه مهمي داريم که مدل آن، حکومت بر قلبهاست. مکتب اهل بيت به لحاظ معرفتي عقل را ارضا و سيراب ميکند و وقتي اين معرفت شکل گيرد، محبتي که از پي آن جاري ميشود، در قلب جاي ميگيرد و پشتوانه بزرگي براي داشتههاي معرفتي محسوب ميشود؛ يعني ما براي داشتههاي معرفتي هزينه ميکنيم و اين «هزينه کردن» تا شهادت ادامه دارد. روح ايثار را چگونه تبليغ کنيم؟ نخست بايد بنيانهاي معرفتي درست باشد؛ يعني برسر آنچه رأي داده و قبول کرده است، محکم بايستد تا بتواند براي آن هزينه کند. اگر شرايط سخت شد و او محکم نبود، آنگاه اهل «هزينه کردن» هم نخواهد بود؛ مثل سنگي که ترک دارد و با يک باران و آفتاب کارش تمام ميشود و همان ترک باعث خرد شدنش مي گردد.
اقای مشایی معتقدند ما درباب مسائل دینی خودمان همواره بصورت عاطفی عمل کرده ایم و هیچوقت دنبال این نبوده ایم که عقل و قلب شان ا ارضا کنیم. فطرت انسان ها با حجاب هیچ مشکلی ندارد و اگر از دریچه فطرت مبانی دینی مان را مطرح کنیم همه با روی گشاده قبول می کنند. اگر شما بحث تحریک مردان را عامل جبر حجاب داشتن زنان تعریف کنی دنیای غرب برایش خنده دار است و در جواب می گوید در همه جای دنیا برای تحریک مردان قرص میسازند!!!!
اما اگر از منزلت و جایگاه آرمانی زنان بگویی بصورت ایجابی حرفت را زده ای. بی حجابی باید یک امر خلاف فطرت و شوون انسانی تعریف شود...
البته این نیاز به روش شناسی دارد یعنی تبلیغ دین در کشور ما همواره از جانب کسانی که فقه خوانده اند صورت گرفته است ما در حوزه دانشی به نام دانش عرضه دین نداریم و با دانش قانون دین ـ فقه ـ که به الزامات و به باید و نباید ها می پردازد می خواهیم دین را تبلیغ کنیم. مهندس مشایی معتقد است فقه دانش قانون دین است نه عرضه دین. عرضه دین باید تلفیقی از فقه، فلسفه و عرفان باشد. فقه رفتارها را تبیین می کند فلسفه عقل را بارور می کند و عرفان قلب را مورد هدف قرار می دهد. علت اینکه ر کشور ما هنوز در عرضه دین مشکل داریم به نحوه عرضه اموزه های دینی ما برم یگردد و ان اینکه فقط با فقه به سراغ مردم رفته ایم همواره گفته ایم: این کار را بکن و این کار را نکن. نگفته ایم حکمت نماز روزه و حجاب چیست. هرجا هم کم اورده ایم سریع مردم را متهم کرده ایم و به ابزارهای خشن رو اورده ایم
با تبليغات به مردم دنيا ميگفتند که جمهوري اسلامي ميخواهد همه را مصادره کند. ما انتظار داشتيم تحولاتي که مردم در منطقه ايجاد کردند، اسلامي باشد؛ چون واقعاً مردم اسلام را ميخواهند؛ اما وجه سياسي بر تبديل مديريت و حکومت استوار است. همه ميخواهند بدانند نتيجه اين حرکتها در منطقه چيست. آيا نتيجه چيزي شبيه جمهوري اسلامي است يا ضد جمهوري اسلامي؟ براي اين است که [بعضي از کشورها] مثل ترکيه و مصر ميخواهند سهم ما را در موازنه قدرت منطقهاي، کم کنند؛ ترکيه رقيب جدي ما در صحنه سياسي است.
حالا به جايي رسيدهايم که چند نفر از نخبگان کشور ايران به نخبگان مصر نامه مينويسند و جمهوري اسلامي و ولايت فقيه را به آنها پيشنهاد ميدهند و آنها هم مسخره ميکنند و اين به هجو و وهن تبديل ميشود. اينها براي اين است که ما کار اصولي و منطقي انجام ندادهايم.
سلام آقای ناصری!
من این رو نفهمیدم. لطفا کمی توضیح بدید.
درباره ولايت فقيه معمولاً از من ميپرسند. در جواب بايد بگويم من هيجده ساله بودم که انقلاب شد. با امام آمديم و با ولايت فقيه آشنا شديم. ما مشکلي با ولايت فقيه نميتوانيم داشته باشيم. شما اگر سؤالي داريد، بايد برويد به سراغ کساني که پيش از امام بودند. بايد ببينيد آيا آنها واقعاً ولايت را پذيرفتهاند. شاکله فکري و فرهنگي ما بر اين اساس استوار است. اما خيليها اينطور نبودند. به جز آقاي منتظري که در مورد ولايت فقيه کتاب نوشت و سعي کرد آن را مدون کند، کمتر کسي براي ولايت فقيه کاري کرد. سي سال گذشته را بررسي کنيم، ببينيم آثاري که ولايت فقيه را به عنوان مدل حکومتي به دنيا عرضه کرده، کجاست؟ ولايت فقيه براي عدهاي همچون شعار شده است و نيز چماقي براي از بين بردن افراد. عدهاي ميخواهند براي دوام خودشان از آن بهره سياسي ببرند، وگرنه کار جدي و مؤثري نشده است. آخر هم ما گفتيم که همه منطقه به سمت بيداري اسلامي حرکت ميکند. مقام معظم رهبري بارها گفتهاند و هنوز هم تأکيد دارند؛ البته اکنون ادبيات، کمي عوض شده است و همه مردم هم به اعتبار ما اميدوار شدند که در منطقه، اين جريانها به سمت تأسيس نهادهاي سياسي اي حرکت کنند که مقوم فکر جمهوري اسلامي است. اين ذهنيت ديگر مطرح نيست که قرار است اسلامي شوند و ما رهبر و مرشد آنها باشيم. بعد آقا هم فرمودند ما دنبال اين نيستم که الگو باشيم. آقاي احمدينژاد در وزارت امورخارجه، بحثهايي داشتند که عدهاي ميگفتند با بحثهاي آقا متضاد است. سال بعد گفتند آقا صحبتهايشان همه صحبت هاي ايشان است. در عرض يکسال تحليلها تغيير کرد تا آنجا که آقا فرمودند ما نميخواهيم الگو باشيم. در واقع ايشان
مي خواست خط بدهد که ما کاري به شما نداريم؛ بياييد بالا.
در رويکرد دولت بعدي بايد انسجام بزرگ ملي پديد آوريم. در خانه، ممکن است يکي از فرزندان قبل از شما و اول وقت نماز بخواند و ديگري ديرتر و نزديک آفتاب. ما نميتوانيم آن يکي را که ديرتر نماز ميخواند، طرد کنيم؛ بلکه بايد به او بگوييم ثواب در کدام است؛ ولي باز هم اگر عمل نکرد، نميشود او را طرد کرد؛ حتي اگر نماز نخواند.
در کشور هم بايد همين طور باشد. اين آدمها با اين طبقه، همه اهل اين خانهاند. نماز نخواندن معنايش اين نيست که خدا و پيغمبر يا جمهوري اسلامي و ولايت فقيه را قبول ندارند؛ حتي اگر بگويد قبول ندارم، حکومت مجبور است همه را نگه دارد. چون اگر نگه ندارد، عامل دست ديگران [يعني عوامل بيگانه] ميشود.
وجود يک ايراني براي آسيب زدن به ايران برای دشمنان مهم است. يک امريکايي و آلماني [براي اين منظور] اهميتي ندارد.
جمهوري اسلامي يا جمهوري الهي در زمين با مردم متبلور ميشود. کافي است بيست ميليون بيايند. کار تمام است؛ ديگر جمهوري اسلامي نميماند. در غرب منتظر اين هستند. روش هم معلوم است. به دنيا ميگويند مردم قبول ندارند؛ بايد دخالت کنيم؛ پس چهار نفر ميآيند و چهار تا اسلحه ميدهند. سوريه مگر چه شد؟ وزير امور خارجه و نخستوزير سوريه به ملاقات احمدينژاد آمدند. آنها از مصر و جهان عرب ميگفتند و اينکه همه قيام کردند. خيلي خوشحال بودند. احمدينژاد هم گفت: بعد از اين نوبت شماست؛ چون بعد از شما هم نوبت ماست. برويد و مراقب باشيد! يک هفته بعد درگيريها شروع شد؛ درگيري هايي که تا الان [هم ادامه دارد و] نميشود آن را جمع کرد.
چرا آدمهايي که خودشان ادعا ميکنند: «ما مهد دموکراسي هستيم» اين گونه عمل ميکنند؟! فرانسه ادعا ميکند مهد دموکراسي جهان است؛ انگليس ادعا دارد که لندن، آزادترين شهر دنيا شناخته شده است و مسلمانها در لندن از همه جا راحت ترند؛ پس چه اتفاقي افتاده است که اينها با اين پرچم و با اين قيافه مشکل دارند؟! ميگويند چون روسري بر سر داريد، شما را در کلاس دانشگاه راه نميدهيم. چرا؟ مگر هزينه ندارد؟ مگر با اين کارها، دموکراسيشان زير سؤال نميرود؟ مگر اين نقض صريح آزادي نيست؟ شما ميگوييد مرکز جهاني درست کنيم تا از اين نقض صريح آزادي دفاع کند. ما به شکل ديني و عاطفي به مسئله نگاه ميکنيم. ميخواهيم اين نگاه و اين موضوعات درست شود؛ اما درست نميشود. چون روسري را يک نماد و علامت ميدانند و همين تفکر را به جامعه خودشان القا کردهاند. حقوق بشريها اعتراض ميکنند و ميگويند نقض حقوق بشر در مورد خانمهاست؛ اما آنها اين موضوع را در جامعهشان اينطور جا انداختهاند که چادر خطرناک است.
آنها روسري را نماد آن کسي ميدانند که با اره يا چاقو سر يک اسير را از بدنش جدا ميکند و در همين حال « اللهاکبر» ميگويد. اين حرکت را نماد گروهي ميدانند که زنانشان روسري بر سر دارند و چنين فکري را در جامعه خودشان جا انداختهاند.
هيچ رسانهاي هم در دست ما نيست. آنها هم به ما ميگويند الان اين خانمها در ايران مظلوم هستند؛ چون اجازه ندارند روسري را از سرشان بردارند. ما ميگوييم دين اوست ولی او هم از نگاه دين خودش به مسئله مينگرد و تبييني دراين باره در دنيا وجود ندارد. می گوید يعني چه دين اوست؟ ما ميگوييم اگر [زنان] روسري هايشان را بردارند، مردان عالم تحريک ميشوند. آنها در پاسخ می گویند در کشورهاي غربي، اين همه قرص و دارو ميخورند تا تحريک شوند!
خلاصه مباني روشن نيست. ما خودمان را به عالم عرضه نکرديم. ما ميگوييم ايران با تمام کشورهاي ديگر متفاوت است. زماني ما به دنيا دانش ميداديم و ما اهل دانش و ترقي و پيشرفت هستيم، اوباما با جسارت به خودش اين اجازه را مي دهد که در پيام نوروزي خطاب به مسئولان جمهوري اسلامي بگويد: « شما فقط ميگوييد نه». اين خيلي مهم است که يک نفر پاسخ اوباما را نداد که ما به چه چيزهايي ميگوييم بله. او که به ما يعني به مسئولان نگفت؛ بلکه به مردم ما گفت و بعد به مردم دنيا گفت که اينها (ايرانيها) فقط ميگويند: « نه».
در ذهن برخی از سیاسیون در داخل کشور، ايرانيان مقيم خارج متهم به اين بودند که آدمهاي فراري هستند و در خارج زندگي ميکنند. [ايرانيان داخل کشور مي گفتند:] اگر کار آنها درست بود، چرا در داخل کشور نماندند و خدمت نکردند؟ از آن طرف ايرانيان خارج از کشور هم، مردم داخل را به دلايل ديگري متهم ميکردند. کار سادهاي اتفاق افتاد؛ ما کار خاصي نکرديم؛ تنها تشکيلاتي ترتيب داديم و آقاي رئيسجمهور هم حکمي به من دادند. ما در سي سفري که داشتيم، سخنراني کرديم و ديدگاهها را گفتيم.
جالب است به شما بگويم همين ايرانيان خارج از کشور ميگفتند که ما سمينار ميگذاريم؛ ولي شما نياييد؛ چون شرايط خوب نيست. در جلسات اول و دوم، شرکت نداشتم؛ اما در جلسات بعد، حرفها را که گفتيم، موضوع فرق کرد. ديديم تفاوتي نيست و اتفاقاً امتيازاتي هم داشت. تا جايي که ما حتي دعوت کرديم و در تهران کنگرهاي برگزار کرديم. سخنراني آقاي رئيس جمهور هم وجود دارد. آقاي متکي هم بودند. من به آقاي متکي گفتم: نگاه کن! هرجا ايشان ـ رئيسجمهور ـ با قاطعيت و محکمتر و تندتر حرف ميزند، اينها (مدعوين) بيشتر تشويق و تأييد ميکنند . چون آقاي احمدينژاد با خاستگاه سياسي و جناحي صحبت نميکرد؛ بلکه علتش، حس عزت بود.
بارها و بارها به من و حتي به آقاي احمدينژاد گفتند که آنها در فشار شديد تبليغات هستند. ما در داخل زياد تحت تأثير تبليغات غرب نيستيم؛ اما آنها در خارج از کشور، بيشتر تحت تأثير بودند. ايرانيان مقيم خارج بارها گفتند که آقاي احمدينژاد ما را عزيز کرد. ايرانيان هويت ايراني خودشان را در دنيا منکر ميشدند. در زمانيکه آنها بيشترين فشار را تحمل ميکردند و کارها و پروژهها برايشان سختتر شده بود، از اين گفتوگوها استقبال کردند و گفتند؛ به محض اينکه از ما ميخواهند خودمان را معرفي کنيم، فوراً ميگوييم ما ايراني هستيم؛ چون احساس عزت ميکنيم.
عالمي به نزد من آمد و چند ساعت با هم صحبت کرديم. آمده بود ببيند افکار من انحرافي است يا نه؛ در حالي که من فهميدم افکار او انحرافي است. مبناي فکري بسيار غلطي در ذهن او شکل گرفته بود که خطر بزرگي محسوب ميشد. به او گفتم کسي که روند جهان را رو به سقوط ميداند، مسلماً تفکري برخلاف توحيد دارد؛ زيرا روند جهان رو به تعالي است. در تعالي است که خدا شناخته ميشود. انسان آينده به دليل اينکه رو به تعالي است، ميتواند با امام رفيق شود. جهان رو به تعالي است و فردا پديد ميآيد. ايشان در آخر بحث به من گفت: پس اين جنگي که قرار است اتفاق افتد چه ميشود؟ گفتم: مگر من مسئول تبيين جنگها هستم؟! اصلاً چه کسي گفته که قرار است حتماً جنگي اتفاق بيفتد. ما در مورد اين مسئله، دو روايت داريم. به ايشان گفتم: اينها مطالبي است که شما به ما ياد دادهايد. گفتم: شما مفهوم جنگ را نفهميديد. امام با کسي جنگ ندارد. من هم فکر ميکنم جنگ اتفاق ميافتد؛ اما نه جنگ امام با آدمها. امام با مردم جنگ ندارد. آنهايي که با امام مي جنگند، گروهي قدرتطلب اند که به دنبال منافع هستند و براي دفاع از منافع خودشان، جلوي عدالت ميايستند. اين چه منطقي است که شما داريد؟ واقعاً خطرناک است! البته داستان دارد؛ زيرا او همه چيز را در غرب منکر بود. حتي اين مسئله را که کسي دست ديگري را براي عبور از خيابان بگيرد، از مقوله پيشرفت اجتماعي ميدانست و معتقد بود که آنها [غربي ها] اينطور آموزش ديدهاند. به او گفتم: تو فطرت را هم نفي مي کني؟! آن آدم براي عبور از خيابان به کمک احتياج داشته و يک نفر ديگر هم به او کمک کرده؛ اين يک مسئله فطري است. مردم هم در غرب فطرت دارند.
شما خود بهتر واقف هستید که بحث «جذب» جوانها به اسلام (یا اخیرا به ولایت)، خاصّ دولت اخیر نیست.
این بحث از مهمترین بهانه های ایدئولوگ های دولت اصلاحات بود، برای معرفی چهره جذّاب از اسلام! (و عملا هم آنها در «جذب» جوانها موفقتر بودند؛ اما «جذب» به چی؟!)
نتیجه ای که ما در آن دوران دیدیم این بود که بجای «جذب» افراد غیر مذهبی ، مذهبی ها تعصب زدایی و «جذب» آنها می شدند.
الان در دنيا نگاه سنتي قديم درباره ما حاکم است؛ به گونهاي که حکومت ما در دنيا يک حکومت ديني تبليغ ميشود که این نوع حکومت بخاطر سابقه زشت کلیسا در اروپا در دنيا تقريباً منفور است. به خاطر اين خاستگاه چندصد ساله تاريخي، چند صد سال حاکميت کليسا برقرار بود. چند صد سال هم اومانيستها آمدند و حاکميت کليسا را نفي کردند. روي هم رفته، هفتصد و هشتصد سال اين حوادث اتفاق افتاد. از ديد ما، هم حاکميت کليسا منفي است و هم حاکميت اومانيسم.
به محض اينکه يک طرف از دين حرف ميزند، طرف ديگر ميگويد که دين براي انسان عزت قائل نيست. اين مورد الان تضاد و چالش بزرگ و پيشداوري و ذهنيت غلط دنيا نسبت به ماست؛ تا از دين سخن ميگوييم، آنها ميگويند: چرا از دين با ما حرف ميزنيد؛ دين مسئله شخصي است. ميگويند؛ اصلاً ربطي ندارد که درباره دين از ما بپرسيد.
اين ذهنيت را بايد اصلاح ميکرديم؛ بنابراين شروع به کار کرديم و از انسان سخن گفتيم. به محض سخن گفتن از انسان، عدهاي حمله را شروع کردند که چرا از انسان حرف ميزنيد؛ زيرا اين به معناي اومانيسم است. ما ميگوييم اين، اصلي ترين مسئله ماست. مادام که اين ذهنيت غلط درباره ما وجود داشته باشد، اولاً راه بسته است؛ ثانياً آن انديشههای غلط ضددینی، بنيانهاي جامعه ما را کمکم از بين ميبرد. هنگامي هم که عدهاي از نخبگان ما از خارج آمدند، همان عده گفتند که اين نخبگان، ليبرال هستند و پلوراليسم را قبول دارند. دليلشان هم اين بود که نخبگان از خارج آمدهاند، پس ليبرال هستند.
2-
امروز ما در مقام و شرایطی هستیم که اولاً دنیا مفهوم جهانی شدن را دریافته است. دوهزار سال پیش، جهانی شدن به این معنا وجود نداشت. کسی هویت جهانی را نمیفهمید. او حتی روستای کنار یا پشت کوه روستای خودش را نمیدید. انسان¬ها طی عمر بیشتر از یک روستا نمی¬دیدند. در کابین یک خلبان با هم بحث می¬کردیم. او گفت: میگویند که مثلاً مشهدی ابراهیم به دنیا آمد؛ اما او کجا به دنیا آمد؟! درواقع به روستا آمد. دنیا کجاست؟! او هیچ¬وقت تا آخر عمرش دنیا را تجربه نکرده و فهمی از دنیا نداشته است. این فرد به دنیا نیامده است. پس همین هم خودش سند است. این¬طوری که، خلق و آفرینش الهی شمرده نمیشود. اینها نیست؛ بلکه منطق، چیز دیگری است.
امروز ما وظیفه داریم که در یک فرآیند عالمانه، آگاهانه و منطقی در جهت نشر افکار عالیه و جهان¬بینی توحیدی اسلامی ناب، که همان مکتب امام صادق(ع) است، گام برداریم. قیمت امام صادق(ع) از این به بعد میخواهد روشن شود. چه کسی امام صادق(ع) را در تاریخ فهمیده است. امام صادق(ع) کیست؟ الان شما بپرس که امام موسی کاظم(ع) چه کسی بود؟ دو گونه اطلاعات وجود دارد: یا فرزند زیاد داشته یا به زندان رفته است. اطلاعات بیشتری از امام موسی کاظم(ع) نداریم. امام هادی(ع) چه کردهاند؟ در تاریخ چه کسی اطلاعات دارد؟! ما از هرکس پرسیدیم، چیزی به ما نگفت. در آخر یک کتاب پیدا کردیم و گفتند: امام هادی(ع) نظام وکالت را مقرر فرمودند. یکی میرود سؤال میکند، جواب میدهند که ایشان پول خمس و زکات جمع میکردند. آیا امام هادی(ع) آمده است تا خمس و زکات جمع کند؟ امام رضا(ع) چه کردند؟ درباره امام رضا(ع) هم باید پاسخگو باشیم که چرا ولیعهد شد؛ همچنین باید توضیح دهیم که ایشان شریک ظلم نبوده و اصلاً ماجرا چیز دیگری است.
بعضی از ائمه ما در کودکی بعضی دیگر در نوجوانی و عده¬ای در جوانی به امامت رسیدند و در جوانی هم شهید شدند. ما دو سه امام داریم که عمر طولانی داشتند. امام صادق(ع) از این به بعد است که فهم میشود. این مأموریت بزرگ جمهوری اسلامی ایران و اندیشمندان ایران است. امروز جهان، ماجرای جهانی شدن را فهمیده است. اگر بخواهیم جمع¬بندی کنیم، این است که امروز جهانی شدن فهم شده است و این، با صد یا دویست سال پیش فرق می¬کند. امروز جهان، هویت جهانی را فهمیده؛ چون جهان را دریافته است؛ همچنین انسان¬ها، قاره¬ها، کشورها، زبان¬ها، ادبیات، دین و فکر را فهمیده و با آنها ارتباط برقرار کرده است.
آرام¬آرام به دنبال پیشرفت علم و تکنولوژی، به ویژه در زمینه ارتباط است، مخابرات و اطلاعات، بشریت به این سمت می¬رود که در سایه یک نظام واحد در کل جهان زندگی کند و فهم این مسئله میسر شده است؛ اما ممکن است یک متفکر بگوید که این مسئله الان شدنی نیست. عیبی ندارد؛ الان شدنی نیست؛ ولی قابل دریافت است.
سوال از مهندس مشایی در مورد اتهامات راجع به پایان اسلامگرایی:
پاسخ مهندس مشایی: آن سخنرانی در موضوع امام زمان بود. خب در موضوع امام زمان چطور ممکن است اسلام تمام شود؟ اسلام تمام نمی شود، این بحث مربوط به زمان شهرداری بود که من بعد از آن نیز بارها در آن موضوع سخنرانی کردم. امروز در جامعه ممکن است یک نهضتی به نام اسلام و اسلامگرایی راه بیفتد، آیا هر نهضتی به نام اسلامگرایی راه بیفتد شما تاییدش می کنید؟ این را باید بررسی کرد، کدام اسلامگرایی؟ همین الان کسانی که در سوریه علیه دولت و مردم سوریه کشتار و جنایت انجام می دهند همه کارهایشان را با الله اکبر انجام می دهند و مدعی اسلامگرایی اند. دوره اسلامگرایی تمام شده است منظور اسلام نیست، معنای آن این است که نمی توان بی حساب و کتاب فریاد اسلام سر داد، کدام اسلام؟ بعد از آمدن انقلاب اسلامی ایران، ما دوره جدیدی را شروع کردیم، این دوره جدید در واقع اسلامی بود که انقلاب ایران آن را باز تعریف نمود، و اگر ما حرف از ایران می زنیم و سخن از مکتب اهل بیت می کنیم به خاطر این است که هر مدل اسلام امروز مورد پسند نیست، خب الان ترکیه یک مدل اسلام دارد، تونس برای خودش یک مدل دارد، مصر مدل دیگری دارد. آیا اینها را ما باید تایید کنیم؟ عربستان رئیس کل اسلامی هاست. من در آن سخنرانی گفتم دوره جدیدی که آغاز شده است، دوره مهدویت است. دیگر دوره ای نیست که کلیتی از اسلام بگوییم و فرض کنیم ماموریت ما تمام شد چون این مدل دیگر جواب نمی دهد، چون بسیاری از شناخت های الان دنیا از اسلام با توجه به قرائت های مختلفی که از اسلام وجود دارد منفی است و بسیار تند هم منفی است. ما پرچم دار یک اسلام خاصی هستیم که حقیقت اسلام است و من هیچگاه نگفتم که اسلام را بگذاریم کنار و بیاییم مکتب ایران را به عنوان یک دین دیگر معرفی کنیم، بلکه بنده عرض کردم که مکتب ایران اصل اسلام است و من در همان سخنرانی که شما تکه هایی از آن را شنیده اید گفتم و فاصله این سخنان بنده کمتر از 10ثانیه است ولی بعضی افراد با بی اخلاقی تقطیعش کردند و منتشر نمودند.
به نقل از امیر ناصری:
این شد پاسخ به سوالات من ؟
خاک تو سر و... مخالف تراشی و ... نیت خوانی و...
همین بود وزن مناظره کردن شما ؟
با چهارتا توهین و تحقیر از زیر بحث فرار کردی ؟
با این اطلاعاتت میخواستی بری با علامه بحث کنی
بنده به برخی مباحث علامه انتقاد دارم ولی شماها دیگه .....
به نقل از امیر ناصری:
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا