رایحه ظهور

شاید به بهانه ی سالگرد عربده کشی اژدها !!

  

 

» افزودن نظر جدید

 

 

 

 

با اینکه سن زیادی نداشتم، امَا هیچ وقت یادم نمیره جوّ بد و سرخورده ی 6،7 سال پیش رو... دورانی که حتی قشر انقلابی و متدیّن هم اوضاع کشور رو بیشتر تحمل می کردند و در انتظار برای یک معجزه یا گشایش برای تغییر و بهبود شرایط... دورانی که مردم در راهپیمایی ها شرکت می کردند ولی در پلاکاردی خطاب به مسئولین وقت کشور نوشته بودند : فکر نکنید به خاطر شما اومدیم!..

 

  فقط و فقط به خاطر اسلام و شهیدان و انقلابی که با خون دل به دست آورده بودند می اومدند... ولی دل شکستگی و سرخوردگی ناشی از برباد رفتن بسیاری از انتظارات و آرزوهاشون رو می شد تو چهره هاشون دید... اینکه از دست شاه راحت شدند و حالا گیر " ا...ر شاه! " و دارودسته ش افتادند..!

هرچند که اون موقع پدرم به خودش دلداری می داد و می گفت: اینا با اینکه بد اند ولی خب باز نسبت به قبل از انقلاب بهتره!... الآن که با خودم فکر می کنم میگم ببین یه عدّه خائن، جمهوری اسلامی رو به کجا کشونده بودند که دلخوشی مردم انقلابی شده بود مقایسه کردن اوضاع با قبل از انقلاب تا تسکین دل شکسته شون بشه..!!!)

دورانی که همه (از جمله خودم!) نسبت به قشر روحانی بدبین شده بودند و بهتره بگم زده شده بودند!! ( و روم به دیوار! کار به فحش دادن هم می رسید که حالا بماند!...)

جوّی پیش اومده بود که همه رو دزد می دونستیم!  محفل های خونوادگی شده بود مکانی برای فحش دادن به  مقامات و مسئولین و...

 و البته تجلی مظلومیت رهبرمون که همه می گفتند امام که مُرد دیگه تموم شد!! و دیگه هیچ کس امام نمیشه..!!! در حالی که الآن تازه می فهمم که امام که مُرد، مظلومیت علی زمان شروع شد در برابر یه عالمه مدعی یار امام که خودشون رو همطراز با جانشین امام می دونستند... و اصلاً تو کتشون نمی رفت که کسی رو که همطراز و هم شأن خودشون می دونند اون بالا بشینه و بشه ولی، و اونا این پایین و گوش به فرمانش باشند!!... واینچنین بود که "مولا" رو "دوست" معنی کردند! اونم از نوع 50 ساله ش!!!!

شرایطی پیش اومده بود که همه به رسیدن به آرمان هاشون شک کرده بودند... و صحبت از صدور انقلاب مضحک به نظر می رسید... چون یکی باید مواظب می بود که انقلاب به موزه صادر نشه!!! دیگه صادر کردن به دنیا پیشکشش...

شرایط مشمئز کننده و ناامیدانه همین طور ادامه پیدا می کرد... و مردم عصبانی تر و خسته تر از وضع موجود می شدند... و مدام این سؤال ها افکار رو آزار میداد که آیا ما انقلاب کردیم که از زور و بی عدالتی شاه راحت بشیم و در زور و خودخواهی و خودبزرگ بینی "استوانه شاه ها!!" گرفتار بشیم؟؟!! که خیلی راحت مردم رو به زیر چرخ ننگین توسعه شون حواله می کردند!!! و خرد شدن کمر "به قول اونها یه مشت بیل بدستِ جلنبر!!" و "به قول امام :ولی نعمتان و صاحبان انقلاب" در مسیر توسعه ی کذایی براشون خیلی عادی و طبیعی جلوه می کرد!!! و در حین همین خرد شدن کمرشون باید شاهد کوچ مسئولین از پایین به بالای شهر باشند که در حالیکه دارن قاه قاه به کمرهای خم شده و دست های پینه بسته ی اونها می خندند، آقازادگان گرامشون رو به لندن و تورنتو صادر می کنند!!... و دردآورتر از خرد شدن کمر، له شدن و برباد رفتن آرمان هایی بود که براش خون داده بودند همین جلنبرهای بیل بدست...!!

یا مگر ما انقلاب نکردیم که از زیر سلطه ی مستکبران عالم رها بشیم؟! استقلال و خودباوری داشته باشیم؟! چه شد که "مستکبران" تبدیل شدند به "قدرت های جهانی"!! که در مقابل "تقابل" با اونها تبدیل بشه به " تعامل" اون هم از نوع یک طرفه؟‍؟!! و دوباره تو سری خوردن ما و فشار اون ها...؟!

همه ی این ها ادامه پیدا می کرد و امید مردم خسته، فقط به خون شهیدان و رهبرشون و آینده بود...

تا رسیدند به انقلاب در انقلاب سوم تیر که با پشتیبانی از آهنگرزاده ای که دست بوس همان بیل بدست ها بود... و بیشتر "جمهور" بود تا  یک "رئیس" عصا قورت داده که در پشت شیشه های دودی اتومبیل آخرین مدلش محو شده! بر علیه 16 سال حاکمیت از دماغ فیل افتادگان قیام کردند... و انقلاب و آرمان هاشون رو از چنگال یه مشت شکم گنده که فقط به فکر منافع خودشون و اطرافیانشون بودند ، و کوچکترین اعتراضی بهشون دشمنی با پیغمبر بود!! در آوردند و زنده کردند... و چه دردناک بود برای آن شکم گنده های خودخواه، اراده ی آن بیل بدستان جلنبر! در قطع شدن دستشان از قدرت و گردن کشی برای محرومان، که هنوز که هنوزه عربده هاشون قطع نمیشه...!!!! و مطمئناً هیچگاه انتقام رو فراموش نخواهند کرد...به هر شکلی  و در هر فرصتی که شده...!

الآن می بینم اگه واقعاً اون وضع ادامه پیدا می کرد شاید خود ما که پدر و مادرمون انقلاب کردند جز کسانی بودیم که حاضر بودیم هر طور که ممکنه دوباره انقلاب کنیم تا از شرّ "ا...ر شاهیان!" راحت بشیم!!!

همه ی این ها رو گفتم  شاید بیشتر برای پیش زمینه ی پست بعدم..!

شاید فردا بنویسم...

و البته این مطلب بی مناسبت هم با این روز ها که سالگرد شورش اشرافیت و اژدهای هفت سر زر و زور و تزویر و زخم خوردگان سوم تیر بر علیه اراده ی "ولی نعمتان و دلسوزان انقلاب و امام" نبود!

و خداوند "ارَه بانو" رو بیامرزد! با این پستش...!!!

پ.ن: راستی! از اون آقازاده ی فراری چه خبر؟؟؟!!!!  

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آخرین اخبار


کلیه حقوق مادی و معنوی وب سایت متعلق به گروه فرهنگی مبشران ظهور می باشد