آورده اند که روزی روزگاری نه چندان دور القــُدما ، همین دیروز پریروزا..! بوعلی سینای بهرمان، مهدی بن هاشم النیمچة الاستوانة النظام! ندانستندیم، لکن آخر نفهمیدندندیم که از کدام گورستانی به اندرونی عمارت استوانه ی بزرگ تیلیفون زدندندی...! یحتمل یا از مملکت فضیحه ی بریتانیا که به فرموده ی استوانه ی بزرگ!! در آنجا بی وقفه از خود خلاقیت و نخبگی به هر سو پخش و پلا نمودندندی! و یا شاید هم به فرموده ی کسان دیگر از امارات المتحده ی العربی دوبی...! حال ان شاءالله به هر کجا که گور به گور شدندندی یا خودش بیایندی نزد محکمه!!! (زرشک!) و یا ان شاءالله تعالی خبرش!.. هر کدام باشد خاطر 70میلیون رعیت این خاندان همی منوّر گردندندی!...
کجا بودندندیم؟؟!!... آهان!
استوانه ی بزرگ به همراه همسر مکرمه و مغتششه! (مغتششه = نابانویی که فرمان می دهد ملت به خیابان ریختندندندی! و اغتشاش بر پا کردندندی. چپاول شده از: دایرةالمعارف بزرگ "گوش قرمز" !!!) و دختر منفجعه! (منفجعه = موجودی بس کثیر و بسیار چندش انگیزناک! و سوهان و چکش و ارّه برقی روح! که به مرض ساندویچ خواری مبتلاست! ، چپاول شده از همان!) و دیگر اعضای خاندان آشوب! در اندرونی عمارت آنجناب، همی تخمنه می خوردندندی! لکن به ناگاه دیدندندی تیلیفون شان ونگ زدندی!، استوانه ی بزرگ تیلیفون برداشتندی و فرمودندی: کیستــَه ؟؟!!
نیمچه استوانه: درود و صد Hi ! بر پاپی گرام! خاطر همایونی How are you گرامتان منوّر می باشدندندی؟؟؟
استوانه: چی میــگـــــه ؟؟!!
نیمچه!: Oooo! sorry..! ، سلام و صد درود بر حاجی آقای محترم و گرام ، خاطر همایونی همی منور می باشندندی؟ مامی مغتششه! ، آبجی منفجعه! و نیز دیگر مظلومان خاندان چه؟! چه خبر از مظلومیت های ما؟؟!!
استوانه: ای درد و بلاهایت شاتالاپی! بر سر ملت ایران، فرود آیندندی!! آیا تو بودندندی قند عسل بابا !!؟ آری همه خوب می باشندندی . درس و مقش هایت را همی نیک می نویسندی؟؟!! گل پسربابا! یه وقت خاطر گران سنگت از این ظلم و ستم ها و پرونده بازی ها مکدر نگردیدندی بابا! خیالت بس بسیار بیشمار آسوده بادا و به کسب علم و دانش همی همچنان مشغولیدندندی و حالی به حولی دندندی! نظر به اینکه در اینجا اوضاع بدجوری خیط بیدندندی!!! تا ما نظاره کنیم که چه گـِلی می توان بر سرمان کوفتندندی..!!؟
نیمچه: OOO !!! پاپی!! مثل اینکه خودتان باور کردندندی که اینجانب برای درس و مقش، جیم فنگ! زدندم فرنگ؟؟!!
استوانه: ای بابا! ذلیل نمیری بوعلی سینای بابا! اگر تو دکتر نگردیدندندی همین آبروی نداشته مان هم که رفتندندندی آن وقت از لحاظ آبرو که زیر صفر می رَویدندیم ؟؟!! هنوز گند ساندویچ کوفت کردن های بی وقفه ی گل دختر ذلیل نمرده ی بابا را متراکم نکردیدندمی..!
نیمچه: !..OOOپاپی! غصه نخوردندندی یه وقت هانی!!.. می سپاریدندیم به عبدلی! یک فروند مدرک فوق دکترای اعلاء برای ما جوریدندندی!...
(نیمچه، بغض می کند!): فقط...
... فقط شما و بروبچ، هوای مظلومیت های ما را در برابر ظالمان جز جگر زده داشته باشیدندندی..!
استوانه: عیال! آن دستمال کلینکس را برسان به ما !!!.....
( تمساح ِ عالی! مُـنگـَر ِی!!!) (مُـنگـَر ِی = گریان بادا!! ؛ منبع: فرهنگ لغات مشترک "پروفسور گوش قرمز!" و " دکتر ارّه بانو!!")
...
پ.ن: اگر گفتید "عبدلی!" کدام ذلیل مرده ای ست!!؟؟؟
آیا "چشمان شما" احیاناً! نسبت به بعضی چیزها و اتفاقات، "آب" نوش جان می فرماید؟؟؟!!!
توجه! : گوش قرمز دوست بسیار عزیز اینترنتی ما می باشد! که آی کیو اش ما فوق دویست می باشد! و دارای چندین کتب معتبر! گوش قرمزی ست!!! وبلاگش هم حرف نداره!
*******************
پروردگارا! به این ارّه بانوی گرام بی نوا همی یاری رسان!!
خدا به ما رحمت و مغفرت عنایت کناد!
یاران عزیز! این بار و فی المجلس دیگر واقعاً شهادتم مبارک!!!
ارادتمندتان: دوشیزه سرکار علیّه، ارّه بانو!(یحتمل!! رحمة الله علیها)!!
دیدگاهها
عالی بود ممنون
ای بخشهای طنز مانند را در بخش مربوط به خود قرار دهید.
روی سایت هم بیشتر کار کنید.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا