«دنیا در حال عبور از یك پیچ تاریخی است و ملت عزیز ایران، ملتهای مسلمان و امت عظیم اسلامی میتوانند در مدیریت آن نقش ایفا كنند.»
امام خامنه ای مد ظله
آنچه كه رهبر معظم انقلاب در روز چهارشنبه بیستم مهرماه و در سفر تاریخی خود به كرمانشاه در خصوص خیزش عظیم «بیداری اسلامی» و نتایج بزرگ آن فرمودند، حساسیت شرایط فعلی جهان و موقعیت استثنائی جهان اسلام در این تحولات را بهخوبی نشان میدهد. در عین حال این سخنان ایشان بیانگر آن است كه تحولات كنونی فقط به فضای سیاسی و سقوط و ظهور برخی دولتهای منطقه محدود نمیشود و قطعاً آثار بزرگتری در حوزههای مختلف خواهد داشت؛ آثاری كه تا دهها سال و حتی تا قرنها باقی خواهد ماند.
تحولات جهانی، ناسازگار با قوارههای آمریكایی
سرایت تحولات آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا به اروپا و آمریكا و بسط و توسعهی آن، از غیر عادی بودن این تحولات خبر میدهد. این تحولات در نوع خود بسیار عجیب است، زیرا معمولاً تاكنون تصور میشد كه تحولات از قدرتهای جهانی شروع و مدیریت میشود و آثار آن در كشورهای پیرامونی ظهور میكند، حال آنكه به نظر میرسد این روند برعكس شده است. سرایت روشها و هدفگذاریهای انقلابهای مصر و یمن و ... به آمریكا و اروپا بار دیگر این نكته را تأكید كرده كه آنچه در منطقهی عربی در حال وقوع است، به هیچ وجه در چهارچوب اصول و قواعد و هدفگذاریهای غرب نیست.
اگر بتوان تصور كرد كه آنچه در مصر اتفاق افتاده، مقدمهای بر «نظامسازی مبتنی بر ارزشهای غرب» بوده است، پس نمیتوان پذیرفت كه ادامهی این تحولات در اروپا و آمریكا بخشی از یك سناریوی آمریكایی یا اروپایی است. وقتی بتوان باقاطعیت این دنباله را نفی كرد، طبعاً در مورد درستی گزارهی اول نیز باید تردید بیشتری داشت. به آتش كشیدن پرچم آمریكا در شهرهای مختلف مصر، یمن، لیبی و ... و تصرف سفارتخانهی رژیم صهیونیستی در قاهره و سست شدن پایههای حاكمیت دیگر رژیمهای وابسته به غرب و متحد رژیم صهیونیستی، به هیچوجه نمیتواند با قوارههای آمریكایی یا اروپایی سازگار باشد.
«پیچ تاریخی» تنها عبارت از سقوط چند رژیم و روی كار آمدن رژیمهای جدید نیست؛ حتی اگر بسیار با هم متفاوت باشند. این منطقه در دهههای 1330 و 1340 نیز سقوط رژیمهای وابسته و روی كار آمدن رژیمهایی متفاوت را تجربه كرده است، ولی رفتو آمد آن رژیمها تغییری در ساختار قدرت بینالمللی و منطقهای ایجاد نكرد. این بار اما و در این «پیچ تاریخی»، دنیا از نظر ماهوی متحول خواهد شد و تعریف جدیدی از همهی آنچه بشر در زندگی روزانه با آن سروكار دارد -اعم از مادی و معنوی- پدید خواهد آمد. این یعنی پایان یك دورهی تمدنی و آغاز یك دورهی تمدنی دیگر.
تمدنها، بر خلاف حكومتها و دیگر روندهای سیاسی، به یك یا چند دهه محدود نمیشوند، بلكه قرنها بر افكار و اذهان و اعمال انسانها اثر خواهند گذاشت. همچنین در ابعاد فلسفی، عرفانی، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اقتصادی روند جدیدی را در دنیا پدید میآورند. در واقع آنچه این روزها در سطوح زیرین جامعه در جریان است، شبیه آن چیزی است كه از اواسط قرن 18 هجری در غرب پدید آمد و طی شد. قرن گذشته در كار ساختن جهانی بود كه بهكلی با جهان پیش از آن متفاوت بود؛ البته با این تفاوت عمده كه نهضت پوزیتیویستی (تحصیلگرایی) در دایرهی نخبگان، معماری و پختوپز شد، اما نهضت امروز جهانی در مردمیترین سطوح جامعه به جریان افتاده ولذا از فراگیری بسیار بیشتری برخوردار است. جنس این اتفاقات، از همان جنس كار انبیاء است. پیامبران نهضت خود را با فقیرترین و زیرینترین لایههای جامعه شروع میكردند؛ نهضتهایی كه بهسرعت پیش میرفت و تحولات عمدهای را در پی داشت.
پیچ تمدن
این پیچ تاریخی «پیچ تمدن» است. در بحث تمدن، بیش از هر چیز عنصر «فكر» اثرگذار و تعیینكننده است. در واقع اگر تحولی پدید میآید و همهی حوزهها را در بر میگیرد، به این دلیل است كه در حوزهی فكر، اتفاق مهمی افتاده است. این فكر است كه یك سیاست جدید، اقتصاد جدید، روانشناسی جدید یا جامعهشناسی جدید را پدید میآورد. فكر البته ساحت نخبگی دارد و جنبهی عوامی آن در سایه قرار دارد، اما آنچه كه از فكر منظور نظر ما را تشكیل میدهد، جنبهی فلسفی و حركت از مبادی تصوری به مقاصد تصدیقی (1) نیست. در واقع این فكر بیشتر مترادف با مفهوم «قلب»(2) است. یعنی یك اتفاق در نقش انسانها میافتد و جامعه را دگرگون میكند و البته همراه با آن، حوزهی نخبگی را هم تحت تأثیر قرار میدهد. مگر سرگذشت سلمانها، ابوذرها، عمارها و بلالها غیر از این بوده است؟
در تحولات اخیر جهان، این نقش انسانها است كه بیش از هر چیز دیگری تغییر را فریاد میزند. مردم در تونس در نقش خود توانایی آن را یافتند كه بنعلی و رژیم او را به زیر بكشند و حصارهای فكری را كنار بزنند.
افكار سنتی تونسیها به آنان اجازهی چنین حركتی را نمیداد، ولی قلب آنان با نگاه به تجربهی لبنان و فلسطین در جنگهای 33 و 22 روزه به آنان فرمان میداد. الان همین نقشهای رهاشده از قیود، باور كرده است كه میتواند از سیطرهی غرب هم خارج شود. این خروج از سیطرهی غرب فقط جنبهی سیاسی ندارد؛ زیرا انصراف از غرب در حوزهی سیاست، زمانی اتفاق میافتد كه مبانی فلسفی و تمدنی غرب، نامطلوب تلقی شده باشد.
ساموئل هانتینگتون در اوائل دههی 70 شمسی و در فضای فروپاشی بلوك شرق از وقوع یك جنگ تمدنی خونین میان غرب و اسلام خبر داده بود، اما او نهایتاً با دادن ابعاد صرفاً مادی به این نزاع، نتیجه گرفته بود كه غرب در نهایت و به دلیل مزیت نسبی در این جنگ پیروز خواهد شد. همزمان با هانتینگتون، بعضی از دیگر فلاسفهی غربی با اشاره به گسترش حوزهی ارتباطات، از تبدیل دنیا به یك دهكده خبر دادند، به گونهای كه در یك زمان كوتاه -كمتر از یك دهه- به اضمحلال حوزهی فرهنگ و آداب و رسوم ملل در «فرهنگ مسلط» میانجامید كه البته منظورشان فرهنگ و تمدن غرب بود.
غرب، نیازمند شنیدن است
اما به شهادت آنچه این روزها در حال وقوع است، جنگ تمدنها جنبهی سختافزارانه ندارد تا غرب بتواند با استفاده از مزیت نسبی خود در حوزههای اقتصاد، امنیت، حقوق، رسانه، دیپلماسی و ... بر جهان اسلام سیطره یابد. جنگ تمدنها سالها است كه آغاز شده، ولی فتحی برای غرب اتفاق نیفتاده است، بلكه رقیب او بارها توانسته است موقعیت خود را در این جنگ تثبیت كند و بهبود دهد.
غرب از سیصد سال پیش «تكگویی» در جهان را آغاز كرده است. این تكگویی اومانیستی البته با تولید بهظاهر ایدئولوژیهای متفاوت -كاپیتالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، نازیسم و ...- توأم بوده است، ولی به هر حال الان غرب حرف جدیدی برای گفتن ندارد و دستاوردهای تمدنی او حتی در درون خانهی خودش با چالش جدی مخاطبانش مواجه است.
با نگاهی به ساحت نظریهپردازی، درمییابیم كه حداقل از شصت سال پیش تاكنون و پس از موج پُستپوزیتویستی و پُستمدرنیستی، هیچ نظریهی جدیدی در غرب تولید نشده است. بلوك تمدنی غرب در دهههای اخیر تنها از جیب خود خورده است و این در حالی است كه رقیب غرب، تازه سخن گفتن را آغاز كرده و با استفاده از معارفی كه در طول چهارده قرن همواره در معرض نقد و چالش و إكمال بوده و منقح شده است، در همهی حوزههایی كه یك بشر فعال و رو به آینده به آن نیازمند است، حرفهایی اساسی دارد.
غرب در این فضا نیازمند شنیدن است، ولی برای آن تربیت نشده است. رهبر معظم انقلاب در سفر كرمانشاه و در پاسخ ضمنی به جنجال جدید غرب علیه ایران فرمودند: «غرب مانند ما از روش نرم استفاده كند تا بتواند بر مشكلات خود غلبه نماید و باید اضافه كرد كه البته اگر غرب راه ما را انتخاب كند، آن وقت دیگر غرب، غرب نیست.»
راه، روشن است
وقتی اسلام در فضای بنبست غرب وارد میدان شود، برای همهی دردهایی كه مردم را به والاستریت آمریكا یا خیابانهای ایتالیا، اسپانیا، انگلیس و فرانسه كشانده است، راه حل روشن و قابل پذیرشی دارد؛ اسلام، تعالیم اسلام و روش اسلام به كار نیاز مردم دنیا میآید و اینجاست كه نظام جمهوری اسلامی میتواند الگو بودن خودش را برای همهی مردم دنیا اثبات كند.
وقتی تمدن اسلامی بار دیگر در ساحت زندگی بشر ظهور كند، حتماً مبانی آن را دگرگون خواهد ساخت. تمدن غرب در چهارچوب «اومانیسم» معنی پیدا كرد. در اومانیسم به اسم مردم، سرمایهداران محور قدرت را تشكیل دادند و به اسم آزادی، ارزشهای انسانی را منسوخ كردند. حال آنكه تمدن اسلامی اساساً قدرتمحور نیست؛ هرچند كه به قدرت هم بهمثابه یك ابزار برای هدف عالیتر توجه میكند.
تمدن اسلامی «عزتمحور» است. هر چیز باید عزیز باشد و راه ستم بر او بسته بماند. عزتمحوری، رشد و تعالی و علو اهداف را در پی دارد. هر انسانی باید به دیگری كمك كند تا عزت بیشتری داشته باشد و این، با رها كردن انسان در تمنیات و نفسانیات، به اسم آزادی، تفاوت اصولی و بنیادی دارد.
اسلام در مدیریت جامعه و ادارهی منابع انسانی و مالی به تودهها توجه میكند و مصالح آنان را هدف سیاستگذاری خود قرار میدهد. این، بهكلی با دموكراسی غربی متفاوت است كه در آن، نخبگان به جای تودهها حرف میزنند و از طرف آنها دربارهی منابع انسانی و مالی تصمیم میگیرند.
یادداشتی دربارهی ریشههای بحران در آمریكا برگرفته ازسایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری مد ظله
http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=17570
نویسنده: سعدالله زارعی
كارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالمللی
پینوشتها:
1. «الفكر حركة من المبادی - و من مبادی الی المرادی»؛ منظومهی حاجملا هادی سبزواری
2. اشاره به مفهوم قرآنی «قلب»و تعریف روایات اهل بیت علیهمالسلام دربارهی این مفهوما
دیدگاهها
بخاطر سايت فوق العاده زيبايي كه داريد و بخاطر مطالب مفيدي كه زحمت ميكشيد و جمع آوري ميكنيد و در اختيار مردم قرار ميدهيد.. كمال تشكر را داريم..
خدا قوت
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا